کامل شد خواب ِماه اگرتعبیردیگری طلب نکنیم
چشم غروب را سرمه کشید جدا ازعادتهای دیرینش
و آیینه گرداند درغربت ِکوچه های خلوت این شهر/ خاکستری
کمی شانس را که من نصیب برده ام قاطی می کنم با کمی الکل / آرزو / آب / آرمان
وعکسهای مشتعل تو که بی شک شکوفه های یک اندیشۀ عاشق است
به کافه ایی می روم مدرن / گم می شوم میان ِسایه های سرمه ایی
که به دیدار ِخسوف بر سقف کاغذی
بدون پرسشی
مست می کنند
پیر می شوند
و تا صبح که ناشناس می ماند
خواب خسوف را مراعات می کنیم.
مهدی رودسری
2011-07-27