عجب کافۀ درهم و برهم و سر برسر ِهم وتن ها چسبیده به تنهایی هم
پُر پیچ و خم و شلم شوربایی
چه کفی از آبجوها
چه کفی در مه / مستی؟
از فـَک ها چقدر حرف / هستم
چه فریادهایی از فـَک هایی / کجایی ؟
چقدرلب در لبخنده هایی / خنده از دلهایی
روژ ِبی رنگ / بی همتایی!
کفشهایی چون موش هایی چه شاد می شنگند
شعرهایی چون شراب هایی بی شتاب از چشمهایی / همراه اشکهایی
تی وی چقدر بزرگ است وچرا لال نمی شود
چرا لب می گزی از این همه بوسه / زنبوری؟
کـَف می کنم از این همه همهمه / هنگامه!
می رقصیم در این همه شب / که یک شب نیست
و می ریزیم دانه دانه از دندانها ی دیوانه/ بر میزها نقره
دیوار دیوار فرو می پاشیم / خوابی؟
نکته هایی از بی خوابی / ستاره ها
می دوانیم چون شب پره ها / در دیدارها / بیدارم
در کف ِدستت هستم / هستی ؟
چون کف ِ این آسمان ِ نو در این استخر / مستی؟
ببین چه حجمی دارد این جمجمۀ شناور درایوان ِاین لیوان
موافقی با یک سیگار دیگر/ سیگاری؟
عجب آبجوی پُر کـَفی
چه کافه ایی
کف کف کف کرده / کرده ایم .
مهدی رودسری
2011-08-02