جشن

منتشرشده: آگوست 2, 2011 در Uncategorized

 

عجب کافۀ درهم و برهم  و سر برسر ِهم وتن ها چسبیده به تنهایی هم

 پُر پیچ و خم و شلم شوربایی

چه کفی از آبجوها

چه کفی در مه / مستی؟

از فـَک ها چقدر حرف / هستم

چه فریادهایی از فـَک هایی  / کجایی  ؟

چقدرلب در لبخنده هایی / خنده  از دلهایی

 روژ ِبی رنگ / بی همتایی!

کفشهایی چون موش هایی  چه شاد می شنگند

شعرهایی چون شراب هایی بی شتاب از چشمهایی / همراه اشکهایی

تی وی چقدر بزرگ است وچرا لال نمی شود

چرا لب می گزی از این همه بوسه / زنبوری؟

کـَف می کنم از این همه همهمه /  هنگامه!

می رقصیم در این همه شب / که یک شب نیست

و می ریزیم دانه دانه از دندانها ی دیوانه/ بر میزها نقره

دیوار دیوار فرو می پاشیم / خوابی؟

نکته هایی از بی خوابی / ستاره ها

می دوانیم  چون  شب پره ها / در دیدارها / بیدارم

در کف ِدستت هستم / هستی ؟

چون کف ِ این آسمان ِ نو در این استخر / مستی؟

ببین چه حجمی دارد این جمجمۀ شناور درایوان ِاین لیوان

موافقی  با یک سیگار دیگر/  سیگاری؟

عجب آبجوی پُر کـَفی

چه کافه ایی

کف کف کف کرده / کرده ایم . 

 

 

مهدی رودسری

2011-08-02

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s