بس که در خرقۀ آلوده زدم لاف ِصلاح
حافظ
بد بینم / می بینی؟
کافه / هستی؟
هستم!
در این نقطۀ نا دیدنی با چشم غیر مسلح
میان میزها و آباژورها
قاطی فنجان و دستمال کاغذی و شکر
قاشقها و موسیقی پلاستیکی
وزبان بازی ضخیم ِ طوطی سخنگو
در تکرار توطئه / توطئه / توطئه
هستم / موافقی / باقی
سیگار و آزادی
زندگی می کنیم به نوعی
هستیم مثل هستی
توطئه تکرار می کنیم
داد / دود / آتش
تا مه نبینیمان / در نبید
بیشتر / شاید
بد بینم؟
کلیک.
مهدی رودسری
2011-08-19