امروز بیست و دو اوت ( رهبر حزب نیو دمکرات{ ان / دی / پی } کانادا)
جک لیتون مـُرد و سرطان بـُرد این مرد محبوب طبقات محروم
این سیاست مدار ِمحجوب ضد جنگ
این مدافع جامعۀ مدرن
این سوسیالیست ِ باور مند به فرهنگ ِهمزیستی زندگان درجهان ِ درنده را .
ناگاه / هوا / کودک ِ نا فرمان
تن لیسید سرد
شد پس از باران ِ ماه ِاوت / آه
فرمان داد/ ناگاه
حالا در باغها لباس پاییزی بپوشید!
جدی می گه ؟ می پوشی؟
هنوز مانده تا اتمام ِ تابستان / گرما ها / می پوشی؟
مانده تا پایان اوت روزها / می پوشی ؟
امروز تعطیل ِاستثنا تعطیل ِاستثنا تعطیل ِ سرد
سیگارم را در اطاقم می کشم
امروز کانسربُـرد و لیتون مُـرد
هوا / کودک ِ نا فرمان / ناگاه / آه
باید لباسهای پاییزی بپوشیم
وبعد از خیابان وارد پارک بشویم
آرامشگاهی در نیمه های درگاهی گاهی ازعمر
به تماشای لیتون سیگاری بکشیم
آگاهی !
گاهی کافه ایی هم هست در نیمه ها با در ِ چوبی درقاب ِ سنگ
قهوۀ تلخ / مه ملایم / چراغها زرد
چهره ها شاد / غمگین / بی تفاوت
مریخی / مطمئن / مایوس
مساوی ما با ما در آیینه و عکس
یا خاطره ایی در فیلمی قدیمی
آه / کودک ِ نافرمان / ناگاه / درهوا
بله!
سردت نیست؟
نه ،
هنوز هستیم.
مهدی رودسری
2011-08-23