بدون شرح( شش)

منتشرشده: سپتامبر 29, 2011 در Uncategorized

 

پاره های پنبه ای ِابر

تا به هم بچسبند

باران شوند

چاله ایی بکنم

خودم را بکارم

بشکفم / گل شوم

سایبان ِ صدایی که

آخی /  هی

هی از باران /  درامان

آخر ماندم

تو کجایی؟

هستم / مستم !

خیسم از هستی .

 

 

مهدی رودسری

2011-09-29

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s