می نشینم رو در روی خرگوش
با چشم ِ کودکی مشت ها بر سینه
تکیه می دهم برحصارها دیوار
زنجیرها از آهن و چوب
نگاه می کنم مثل آشناها ی قدیمی
نگاه می کند مثل دوستان ِ خسته
غروب را نگاه می کنیم قهوه ایی در دود
وقت نوشیدن ِ قهوه است
کجا ؟
می رم سیگار یبارم
تا چند ستاره با هم گفتگو کنیم
کجا ؟
می رم شراب بیارم
تا چند شعر را مرور کنیم
می دانی تا بر گردی
با کودکی ، کجایی
خواهم نوشت : نوش
چرا نیامدی ؟
مهدی رودسری
2011-10-07