باز در گذر از جنگل ِ گداز
شیشه ها را پایین می دهیم
صدای سفلیس ِ سمج به سرطان ِلزج تبدیل می شود
به ایستادن مبتلا می شویم
بیرون می خزیم از اتاقک ِ مست از نشئۀ سیگارها که بیهوده نپاشیده دودها بر رویدادهای درون
و پنهان می شویم دوان در پـُشتباز ِ درختان
گریبان ِ زندان چاک می دهیم
چند پنچۀ بازیگوش بر تپش ِ شاخه ها گلجوش
چشم بر آنها می دوزیم
همچنان که گوش به شیون ِ شاش ها هم آغوش
و آنگاه ، آه ، ناگاه
جوشیده برتکه ریشه ایی
اشعه ای از شادی خورشید
مار تنی بر تمنای راز
شرم می کنیم
مثل همیشه باز شتابان باز چاک های باز می بندیم
سوی ِ تنهای منتظر می دویم
به درون ِ تکرار ِ جمع می جهیم
شمع خاموش را زبانه می شویم
می گریزیم.
مهدی رودسری
2012-05-11