من شخصا برای همه چیز متاسفم. ساموئل بکت

منتشرشده: آگوست 21, 2012 در Uncategorized

 

ترجمه : هنگامه کسرایی

ساموئل بارکْلی بکت  

ساموئل بکت رمان نویس ، کارگردان تاتر شاعر و نمایشنامه نویس در 13 آوریل 1906 متولد شد و در دسامبر 1989 چشم از جهان فروبست.

این نویسنده ایرلندی بیشتر دوره  جوانی خود را در پاریس گذراند و به هر دو زبان انگلیسی و فرانسه می نوشت.  نگرش او به طبیعت انسان یاس آمیز، طنز آلود و اغلب کمدی تراژیک بود.

«بکت در خانواده‌ای مرفه و مذهبی (پروتستان) بزرگ شد و تا اتمام تحصیلات دانشگاهی و شروع کارش به عنوان استاد هنوز باورهای مذهبی داشت. پس از ترک محیط آکادمیک و مهاجرت به پاریس، گسست از مذهب در آثارش انعکاس یافت.

 با اجرای در انتظار گودو در سال ١٩٥٣ تماشاگر با اعلان جنگی شوک آور علیه خدا و مذهب روبرو می‌شود.» بکت در آثار دیگرش هم با طنز تندی به اصول کاتولیسیسم برخورد می‌کند.

 او در 1969 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، نویسنده ایی که در فقر [معنوی] انسان امروز عروجش را می جست.

قطعه زیر از کتاب وات (۱۹۴۵، انتشار ۱۹۵۳) انتخاب شده است 

من شخصا برای همه چیز متاسفم

نه کلامی، نه حرکتی، نه اندیشه ایی، نه نیازی، نه دردی، نه لذتی، نه دختری، نه پسری،

نه تردیدی، نه اعتمادی، نه تحقیری، نه شهوتی، نه امیدی، نه ترسی، نه لبخندی، نه قطره ایی اشک، نه نامی، نه صورتی که من هیچ وقت، هیچ کجا به شدت برایش متاسف نباشم. 

یک گــُه از آغاز تا پایان. و هنوز هم، وقتی  دستی برای دوستی دراز می کردم، نه برای سوزش در کونم…  بقیه، گـُـه است. سه شنبه اخم می کند، چهارشنبه پرخاش، پنج شنبه نفرین، جمعه ناله،  شنبه خرخر، یکشنبه دهان دره، دوشنبه صبح ها، دوشنبه صبح ها. 

سیلی ها، ناله ها، شکستن ها، آه ها، زخم شلاق ها،  ماژ و موژها، کمربندها، فریادها، گــِز گزها، دعاها، لگدها، اشک ها، چَک ها، آخ و واخ ها. و زمین ِ بیچارۀ پیر گند ِ پیر، زمین ِ من و متعلق به پدر ِ من و مادر ِمن و پدر ِ پدر ِمن و مادر ِ مادر ِ من و مادر ِ پدر ِ من و پدر ِ مادر ِ من و مادر ِ مادر ِ پدر ِ من و پدر ِ پدر ِ مادر ِ من  و مادر ِ پدر ِ پدر ِ من و پدر ِ مادر ِ مادر ِ من و پدر ِ پدر ِ پدر ِ من و مادر ِ مادر ِ مادر ِ من و پدران ِ مردم دیگر و پدرهایِ مادرهاشان و پدرهایِ پدرها شان و مادرهای مادرهاشان و مادرهای پدرها شان و پدرهای مادرها شان و پدرهای  مادرهای  پدرها شان و مادرهای پدرهای مادرها شان و مادرهای مادرهای پدرهاشان و  پدرهای پدرهای مادرها شان و مادرهای پدرهای پدرها شان و پدرهای مادرهای مادرهاشان و پدرهای پدرهای  پدرهاشان و مادرهای مادرهای مادرهاشان. 

یک گـــُه. آن گل ِ زعفران و کاج سیاهی که هر سال یک هفته زودتر از درخت های دیگر سبز می شود و چمن هایی که  از بقایای جفت ِ گوسفندها سرخ می شوند و آن روزهای بلند تابستان و یونجه های  تازه چیده  شده و آن طوقی ی صبح ها و  کوکو ِ عصرها و آبچلیک ِ شب ها و آن زنبورهای تنگ  و درهم و آن بوی بوته ها و ظاهر ِ بوته ها و آن سیب هایی که فرو می افتند و بچه هایی که روی برگ های مرده راه می روند و آن کاج ِ سیاهی که یک هفته زودتر از دیگران قهوه ایی می شود و شاه بلوط ها ئی که فرو می افتند و باد هایی که زوزه می کشند و آن  امواجِ دریایی که بالا می آیند و به  اسکله هجوم می برند و اولین آتش ها و آن پیاده روی در کنار آن جاده  و آن پستچی ی مسلولی که ترانۀ غنچه های گل سرخ  در پیکاردی باز می شوند را سوت می زند و  آن فانوس های نفتی و البته برف و برای اطمینان تگرگ و برای  آرامش ِ قلب شما  آن برفاب و هر چهار سال  تندآب ِ فوریه و بعد باران های سیل آسای و بی وقفۀ  آوریل و آن گل ِ زعفران و بعد  شروع همۀ آن داستان ِ مزخرف ، دوباره از نو.

و اگر من می توانستم آنرا با دانستن آنچه که حالا می دانم  دوباره از نو شروع کنم، نتیجه یکسان بود … و اگر می توانستم  آنرا صدبار و هر بار با دانستن  کمی بیش از بار قبل  از نو آغاز کنم ، نتیجه همیشه یکسان بود و صدمین زندگی مثل اولین زندگی  و صدها زندگی  مثل یکی. 

http://www.youtube.com/watch?v=nVI5cz8H0M4

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s