پنچره باز بود

منتشرشده: فوریه 7, 2013 در Uncategorized

پنچره باز بود

دریا به اتاق ریخت

بیکار شدم

صدف و ستاره و عروس و ماهی فراوان

مشغول ِ بازی با خودم شدم اما

ما هر دو با خودمان بازی

تکرار ِ بازی همیشه با خودمان

برف هم که ببارد بر این بازی

آخه بی کار شدم

با دریا فرقی نداره

در یکی از شعرهای علی عبدارضایی خواندم

به کیرم اگه فرقی نداره

بذار انقلاب بشه

با دریا و برف فرقی نداره

بی کار شدن گاهی قهره

گاهی دریا بی گاه

انقلابه گاهی برف

لخت میان مردم لباس پوشیدن

سرما خوردگی رو به تعویق میندازه

مجبورم می دانم  می پوشم

و تو توی شعرم می آی

با کیر و کون و خایه و کُس

که فرقی نداره با

دریا و برف و بی کار شدن و

انقلاب

صدف و ستاره و عروس

در ماهی بازار.

 

مهدی رودسری

2013-02-07

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s