انتظار می کشیدم داشتم
ابرپاره می شدم بودم
خورشید ِ خسته به دیدار ِ بیوۀ دنیا
آن طرف ِ رویا رفته بود
ماه به شکل ِ مغلوبی
گاه در می آورد و می بارید مرطوبی
و قطع نمی شد جیغ ِ جهان نشانی داشت
توقف کرد عاقبت خانه را
آمبولانس
برداشت با لگد لای ناله را
وارد شدیم با برانکارد همراه کارد
دیدیم که مدرک ِ خون از تیغه تا دسته
روی پیراهنش چند قطعه سیب داشت
همان پوستی که معمولن سرخ می خرید می رقصید
از گردنش پلیس دایرۀ بریده را هی زخم ِفلاش
انگار کافی نبود و بی تعارف
روح سرگردانش را هم عبوری می زد
همسایه های خواب خوب
فاصلۀ بیداری تا کنجکاوی رامعیوب
می لنگیدند و جواب از سِلفون ها
می گرفتند و پاسخ به ور ورها
می دادند و پاچین ِ ربدوشامبرها
چشم نداشت که بعضی ها
می افتادند و باقی ها
دندان به خنده مسواک کرده برف
با لکه های زرد باز پارو باز می شدند
سوال ِ دیگری هم بود؟
نسبت ِ شما با مقتول
از کجا مهاجرت کرده بود؟
به مانا یاد ِ سیاسی سابق مسعود سین
که سرگذشتی چون دندانه های مفقود یک شانه داشت.
مهدی رودسری
2013-02-12