به خالی ی نگاه من ببین
که ناگهان نگاه تو ربود و برد
کنار عکس تو کشاند که ایستاده ایی
من نشسته دریا هم ساحل می لیسد
روز ِ دراز تابستان روی صورتم موی پریشان
گیسوی مِش کردۀ تو ریخته انگار
و عکاس ِ نامعلوم خود ِ خداست
که سال هاست از یاد ها رفته دارد می خیسد
باید بیایی خشک نیست بر نمی گردد
در کشویی که کلیدش با رفتن ِ تو گم شد
قفلی شکستم و میان ِعکس های تبعیدی
دفترچۀ قدیمی با صدها شماره تلفن پیدا شد
مثل ِسیگاری شکسته که می کشم پکرم
دود ِ خسته به سرفه می اندازدم
باید برگردی به حقیقت قسم
بین ِ این همه شماره گیجم
سیگاری روی فیلتر سوار کنی
آخرین شمارۀ خدا را پیدا کنی
زنگی بزنیم شاید موبایل ِ جدید خریده
صافی صداش صد در صد می دانم با صفاست
آه اگر بر گردی
و شک از اشک پاک کنی
خدا را دوباره عکاس کنی
سراپا سپاس می شوم
میان ِ سرفه های پیاپی
ساحلی آشنات می شوم .
مهدی رودسری
2013-02-18