دزدی آسانه دیوار خراب کن و پنجره بشکن
فریاد ِ بالش ها که درآمد گلوله باران کن
خواب ببُر و ساکت نکن گریۀ مسلسل ها
تا پتو سوراخ در سوراخ بباره خیس
زیر ِتخت پنهان بشه وطن تا شانس ِ بعد
بگیر و با خودت ببر.
گفت : دزد بود و دزدیده شد
خزه های خزر دست بند ِجنگلی
میخک های سفید ، غنچه های سرخ ِآذری
و لیوان هایی پُر از شعر چرب ِ شیراز
گلدانی از نفت ِ آبادان
و هیئت ِ حسن نیت ِ زوّار از خراسان
آوازهای آوارۀ کردستان
و دیگر نمی دانم چرا فرار نمی کنی
از تفکر این همه دیدار ای یار
طول ِ مدلول مثل دیواره
ازعرض ِ دال حرف می باره
گفتم : دزد ِ بعدی نقاب داره
گفت : نداره استدلالِ ِدیگر است
داره که منطق ِ مسلط است.
مهدی رودسری
2013-02-25