وطن

منتشرشده: فوریه 25, 2013 در Uncategorized

 

دزدی آسانه دیوار خراب کن و پنجره بشکن

فریاد ِ بالش ها که درآمد گلوله باران کن

خواب ببُر و ساکت نکن گریۀ مسلسل ها

تا پتو سوراخ در سوراخ بباره خیس

زیر ِتخت پنهان بشه وطن تا شانس ِ بعد

بگیر و با خودت ببر.

گفت : دزد بود و دزدیده شد

خزه های خزر دست بند ِجنگلی

میخک های سفید ، غنچه های سرخ ِآذری

و لیوان هایی پُر از شعر چرب ِ شیراز

گلدانی از نفت ِ آبادان

و هیئت ِ حسن نیت ِ زوّار از خراسان

آوازهای آوارۀ کردستان

و دیگر نمی دانم چرا فرار نمی کنی

از تفکر این همه دیدار ای یار  

طول ِ مدلول  مثل  دیواره

ازعرض ِ دال حرف می باره

گفتم : دزد ِ بعدی نقاب داره

گفت : نداره استدلالِ ِدیگر است

داره   که منطق ِ مسلط  است.

 

مهدی رودسری

2013-02-25

 

 

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s