می دانم و نمی دانم

منتشرشده: فوریه 26, 2013 در Uncategorized

 

می دانم در خانه جیغ می پیچد

نمی دانم چرا فرار نمی کنی

می دانم حضور تو فریادی سنگین است

گرم نیست سکوت تو می دانم

به تکرار نمی رسیم از راز های مگو

می دانم پژواک ِ تو سرد زیر این همه آوار

بوسه ایی از درد نمی دانم که لب دارد یا ندارد

می دانم بر دیوارهای برپا مانده

تابلوهایی در نوسان است

نرخ ِآزادی را به سرعت ِ باد می دانم

اعلام می کند نمی دانم متورم  می کند

 می دانم متوهم می کند

 نمی دانم اجازه برای نذر ِ شعر هنوز مجوز می طلبد

یا حتی می دانی از این میدان می خواهی 

به همسایگی ی من سفر کنی امروز

از خانه ایی که ساخته ایی

همین وطنی که باد می بردش.

 

 

مهدی رودسری

2013-02-26

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s