یک گفت و گوی بی دغدغه
جام های شراب
پروازهای ناگزیر
سکوت های بی استرس
تبخندهای بوسه
لبخال های داغ
عبور ِسریع از دلیل های بی لغت
باد چون گذشته از ایستگاهی زشت
از چشمی که شرم کاش خیس
گوش به پنجره که راهی
شاعر که نقش می کشد
و یک نویسنده احساس ِ نفس
واژه رنگ می شود
خرامان خط می رقصد
داروی آنتی حرمان
راه بُردی در درنگ
باز پر می ریزد
غربت از هنر
وحشت از وطن
پرپرپر می ریزد
مست است وقت
یک تو می دزدیم.
مهدی رودسری
2013-02-27