هنوز برای رسیدن زود است
اصلن فکر نکن
هیچ درختی در فکر ِکسی نیست
که زیر بارش ِ برف ِ سنگین
پیر و شاخه شکسته منتظر تبر است
همین دو تفنگ به دوش که زنگ خانه ها را اعدام می کنند
مامور انتخابات ِ صندوق ِ سر کوچه
برای فیلمبرداری کم آورده اند سیاهی لشگر
چرا برای پاروی شکسته مرثیه نمی خوانی
ترسیده از مبارزه با نیم متر برف نشسته در نگاهم
برای زانوی زخمی متاسفم که باشم
برای کلاه هایی که محکم روی سرها کیپ نشدند
و به وزشی تسلیم شدند که باد ِ باد هم نبود
متاسفم که رسیدم دیر رسیدم
برای گوش هایی متاسفم که سرما گزید و چنان سرخ
که یاد ِ یک سرود خوان ِ کمونیست افتادم
سوت می زند آهنگش سرخ در تمرکزم اما
به تو مظنونم که شاید دزدیده باشی شعرش
هنوز خاک ونمک آشتی نکرده بر کف ِ خیابان ها
انقلابی ترین درخت هم خو کرده به تنهایی
بهار را انتخاب نمی کند یعنی
شرایط ِ ریشه را برگ می فهمد
تا رگ های ساقه جراحی نشود
جان از بیمارستان مرخص نمی شود
دوباره ساک ِ قدیمی را زیپ نمی بندد
اصلن فکر نمی کند برای رسیدن
پوست وقتی کنده می شود
که سیب زنگ می زند
آمادۀ هماغوشی با من
چرا گوشی بر نمی داری .
مهدی رودسری
2013-02-28