کتاب رو = فیس بوک

منتشرشده: مارس 6, 2013 در Uncategorized

 

خب معلومه که  بی گناهم و همین خانم وکیل شاهده که یک عالمه ادله دارم برای اثبات ِ بی گناهی ؛ افتخار می کنم که خدمتکارم ونه خیانتکار؛ تا حالا ما از هرکی شنیدیم و هزار جا هم خوندیم خدمت به خلق ِخدا ثواب داره نه عقوبت ؛ حالا ما را آوردند و نشوندند روبروی جنابعالی بعد از دو ماه آزگار بازپرسی و زبونم لال شکنجه واذیت و آزار ِ پدرو مادر و زن و بچه که البته  ندارم یعنی بابا و ننه مون عمرشونو دادند به شما حاج آقا خیلی ساله و زن هم فرصت نشد که بگیریم البته دوست دختر و آشنای پسر زیاد داریم وخدا اگر آخرین دعامونو مستجاب کنه حتمن به همین زودی ها چَشم …

به رد ِاصل اتهام می پردازم ؛ خدمت ِ شریفتون عرض کنم محسن مصری رو همۀ اهالی زحمتکش ِجنت آباد تا حوالی بعد از پونک و نرسیده به شهرک ِغرب از شمال و آپارتمان نشینای آپادانا و اکباتان تا حومۀ بعد از فرودگاه مهرآباد از جنوب و کل ِ منطقۀ شهرزیبا تا نزدیکای ورزشگاه آزادی از غرب و شهرک ِفرهنگیان و دور و بر ِشهرک ِ آزمایش در شرق و خلاصه چَشم…

وقت ِعزیز شما را نمی گیرم می شناسند به خوشنامی و رتق و فتق ِ امورمهمی از قبیل ِخرید و فروش و اجارۀ خانه و آپارتمان و زمین و ماشین ازهر نوعش اعم از شخصی و وانت و کامیون و چَشم …

روده درازی نمی کنم و فقط خواستم شرح مبسوطی از خدماتم رو ارائه کنم تا بگم که اتهام بستن به آدمی چون من مصداق ِ کامل ِ ضدیت با خود ِ خداست زبونم لال چَشم…  

بیهوده گویی نمی کنم می رم سر ِاصل ِ موضوع ؛ حاج آقا بنگاه ِ بنده درست وسط ِ خیابان ِ جنت آباده نه یه متر اینورتر و نه یه متر اُنورتر توی کوچۀ شهید یاسمن زادۀ منفرد که دوست ِ صمیمی خودم بود وقتی تو جبهۀ حق علیه باطل آرپی جی زن بودیم و با شجاعت ِ تام و تمام به مصاف ِ تانک های دشمن چشم …

اسم بنگاه ما مصری و برادارانه که شکر خدا هنوز بر قراره و انشاء الله رفع اتهام که شد دوباره چَشم …

می دانید که  برای سرعت بخشیدن به کارهای جاری روزانه رایانه حتمن مورد نیازه ماهم یکی خریدیم از نوع عالی و مامانش که البته ارزان که نه ولی به قدر ِوسعمون و همین شد عامل ِ بروز استعداد وخلاقیت و بدبختیمون که البته نه همانطوری که مسبوقید و بارها در بازجویی ها هم به برادران ذکر کردم عامل ِجهاد فی سبیل الله در راهِ سعادت و بهروزی ی یک ملت ِ متدین و خداجو چَشم…

اصل ِ قضیه اینه که بنگاه ِ ما مثل همۀ بنگاه های معاملات ِ قانونی گاهی خلوته و معمولن شلوغ ولی وقتی خلوته و بروبچه های خودمونی جمعن ما ویرمون می گرفت و با انترنت ِ الحمدلله نه کند و نه سریع یعنی صراط المستقیم سری به دنیای بیرون می زدیم خدا عزت بده به عزت ِپسرخاله که متخصص درجه یک کامپیوتره اعم از نرم افزار و سخت افزار و فروش ِ انواع کیبورد و موش وصفحات ِ نوزده و بیست و حتی بیست وهشت اینچ و چَشم …

همین پسر ِعزت خاله یه روز که خلوت بودیم مارو برد به فیس بوک ؛ در واقع تا انوقت ما از رایانه مون فقط گاهی آهنگ های قانونی می شنیدیم وباقی مواقع برای کار استفاده می شد و چَشم …

مشتری فیس بوک که شدیم معتادش شدیم یواش یواش دستمون اومد که اِی مصری خیلی عقبی ازهر ننه قمری که یه عده خاله خانباجی با خودش مشترک کرده و بیا ببین چه لایک و کامنتی واسه هم تیکه پاره می کنند ؛ مجتب عزیز که البته جنابعالی نمی شناسید  ولی خودم تا حالا صدتا که دروغه سیصدتا آپارتمان براش خریدم و فروختم کلاه کج می زاره و عکس می چسبونه تو صفحه بوکش و هزار وصد و چهارده نفر با اسم و رسم قربون صدقه اش می رن ؛ وای که چه خوش تیپ ؛ از ده سال پیش جوانتر شدی مُجی جان  وچَشم …

 البته حاج آقا عنایت بفرمایید که این شواهد از نکات ِ مهم دفاعیاتِ بنده می باشد ؛ یا حسن خروس عکسی گذاشته از خودش که نشسته تو یه کافه ایی روبروی آبِ استانبول و پا دراز کرده روی میز ِ پر از اشربه و مشربه و زبون در آورده به طرفِ آسمون و چی  که سیصد وسی تا بی کار لایکش کنن و چند تا کامنتی هم لابه لاش تعارفی پیشکشش کنن و اونم هی قربون ِتو مهنازم اِی ناز نازم و یا صولتِ سیبیلاتو عشقه فرامرزم جات خالیه وسط قلبمِ قلمبه پس پرداخت کنه  و چَشم…

کوتاه عرض می کنم همین رسول بدبخت که آمده بود  بنگاه گریه و زاری می کرد تا یه آپارتمان ِبی خوابه براش دست و پا کنم یه تیکه شعر چسبانده بود تو صفحه بوکش به این مضمون : شب است، روز نیست ، نه صبح و نه ظهر و نه غروب ، فقط  شب است ؛ حاج آقا چهار هزار و چهارصد و چهل  لایک و کامنت شمردیم با بر بچه ها و خسته شدیم از بس بهش استادِ بزرگ واستادِ کامل لقب داده بودند و اونم فوری یکی دیگه چسبوند به این مضمون ؛ زمستان است ، نه بهار و نه پاییز و نه تابستان است ، فقط زمستان است ؛ خداییش پیشنهاد ممد چشم باز بود که منصرف شدیم ازشمارش ِ لایک و کامنت هاش چَشم …

می رم سراصل ِردِ اتهام ، در واقع اینطوری بود که صفحه زدیم و شدیم مشترک ِفیسبوک و هی لطیفه گذاشتیم و هی عکس چسبوندیم وهی شعر وشعار توش وارد کردیم جل الخالق از سیزده و چهارده لایک بدون حتی یه کامنتِ سه چهار کلمه ایی بالاتر نرفت که نرفتیم و همین سبب شد که چشم باز کردیم و فهمیدیم که خیلی پرتیم

و لِم کار دستمون نیست ، اول از همه مجتب عزیز بود که از زیارتِ شازده استانبول بر گشته بود و مُهر زبونش باز شد بعدِ چند بطری پپسی ومپسی وا کردن  براش ، گفت : می خواید خیلی لایک داشته باشید خب آسون نیست ولی  شدنیه و راهش اینه که واسه خودتون ایمیل های زیادی ایجاد کنین و هر کدومشو سنجاق کنید به یه  صفحه فیس بوک و باقیش دیگه همت عالی ، یه عکس می چسبونی به فیس بوکت و بعد خودت به خودت لایک می دی و گاهی ام که عشقت کشید یه کامنت می ذاری اون وسطا واسه خودت ، بعضی ها هم چشمشون  دنبال ِ تعداده و دنبالت می آن و چون فکر می کنن از این طریق سری تو سرا در می آرن بهت وصل می شن و باقی قضایا حاج آقا باور بفرمایید باور نکردیم تا یقۀ حسن خروس افتاد به چنگمون و فهمیدیم تروکش استانداردِ مجی و عباس بدبخته چَشم …

کوتاه عرض می کنم در واقع  پیشنهاد همین ممد چشم باز بود که مارو به صرافت انداخت یه فیس بوکِ وطنی راه بندازیم هم خلاقیتِ خودمونو نشون ِخلایق بدیم و هم پوز خیلی هارو بزنیم و هم کنار کارای معمولی بنگاه یه کاسبی مدرن راه بندازیم ، پسر خاله عزت هم موافقت کرد و اینجوری بود که شبکۀ اجتماعی ی کتاب رو  راه افتاد  و ورود خودمونو با سر و صدا به عالم و آدم اعلام کردیم ، حاج آقا باور کنید در عرض ِ چند ماه تا قبل از بازداشتمون خداییش چند هزار وابسته داشتیم که ریسمونشون دست خودمون بود و هرکی رو می پسندیدیم می ذاشتیم جولون بده و هر کی از خط خارج می شد انسدادش می کردیم واسه چی ؟ چَشم …

خدمت به خاکِ پاکِ مامانمون قسم وطن از روز تولدمون هم جفتِ خودمون بود و ازمون جدا نشد وهم جفتِ فک و فامیلمون که همگی چَشم…

مخلص شما و قانون و هرچی که اعلام برائت کنید حاج آقا اتهام ِاین چَشم…

می شینَیم با اجازه وکیل من همین خانمه.

 

مهدی رودسری

2013-03-06

         

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s