خاک ِ غریب (یک)

منتشرشده: ژوئیه 13, 2013 در Uncategorized

 

همه می دانند این آمبولانس افقی می برد عمودی را سوی بیمارستان  

زمین مسطح شده بار دیگر پایان ِ انتظار است

خار وحش ها می رویند از داخل ِ چشم ها

تو باور نمی کنی بر کتف ِ پهن ِ من

منشور ِ رنگ ها مانده از خال کوبی ی سالها پیش جشن ِآتش بازها

پیاده می دود برانکارد همراه کفش ها

لنگ است پایی که می نوازد مارش ِ بدرود

درهای اتوماتیک باز و بسته به نظر ِ توست

که جراحی شوم یا قلبم همیشه عاشق بماند

آنکه نمی داند رویای مسقفی را راهرو مسطح می بیند

خوابیده است

 یک تیغ که نمی دانست تیغ است

مرا بریده است.

 

مهدی رودسری

2013-07-13

   

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s