خاک ِغریب ( شش )

منتشرشده: ژوئیه 18, 2013 در Uncategorized

برای خسرو

 

چترهای خیس قصه ها می گویند

از عطسه هایی که بی حوصله شلیک می شوند

از سرفه هایی که سرما خوردگی به بیمارستان می برند

از اتوبوس هایی که دیر می رسند

از نگاه های خشمگین به راننده

از چشم های ترسیدۀ راننده به زمین ِ لیز

از پنجره هایی که پلک بسته بر جاده

تا مقصرهای واقعی را تصادفی نبینند

از فراموشی ی سرایندۀ شعری عالی

که مجموعه اشعارش را هیچوقت منتشر نخواهد کرد

از آنای سرزمین های همیشه زمستانی

که طولانی ترین دلهره هاش به غم تبدیل شده

از کفش ِ واژگون در جوی

از پایی که در قایق نیست

از تنهایی یک فنجان قهوۀ مرطوب

از چتری که می خواهد دوباره خیس شود

یا هرچه می خواهی از قصه ها

خیس بشنوی.

 

مهدی رودسری

2013-07-18

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s