باران عالم را بر داشت
در جاده بودیم جاده را بر داشت
در خانه بودی خانه را برداشت
سیب ها هنوز روی درخت سیب ها را بر داشت
سگی که صاحبش را سیل برد برداشت
یک بادبادک که بندش برید
یک گربۀ خودسر روی صندلی را برداشت
و در ساعت ِ هفت ایستادیم
غروب در افق شعله کشید
شمع قامت راست کرد
از نو جاده و خانه و درخت ِ سیب
از نو سگ و گربه و صندلی
از نو بستن ِ بندی بر گردن ِ بادبادک
در ساعت ِ هفت مسابقۀ مهیج ِ پُر بیننده از کانال ِ هفت
از نو
نو .
مهدی رودسری
2013-08-13