کودکی نمک است
جوانی گوجه فرنگی و گاهی هویج ِ دزدیده ازخرگوش ِ بازیگوش
و میان سالی فلفل ِ سبز ِ گس یا سیاه ِ گزنده
سال ها و ثانیه ها در دیگِ روبروی نگاه
روی شعلۀ زمان سوپ ِ عمر
وقتی قاشق به ته ِدیس ِ ته گود می خورد
وقتی ساعت از ساعت بودن خسته می شود
وقتی قلب از تپیدن بیزار
و سرانجام بالش ِ خواب از پیری سنگ
درب ِ دیگ را دیگری می گذارد و برمی گردد
آنکه بر نمی گردد دیگریست
پاهایی روی پله ها
که به آشپزخانه دعوت می شود.
مهدی رودسری
2013-08-15