لیوان ها روی میزها خسته از خالی بودن
فریاد می زنند آب
نشسته ها پشت ِ میزها خسته از تشنه بودن
فریاد می زنند آب
و آنکه رفته به جست و جوی آب
ساعت های شناور در ساحل را لخت می کند
و بر هر یک نامی نو می نهد
نامی از خاموش ماندگان در تبعید
نامی از فراموش شدگان در غربت
نامی بر خاطره هایی که سرانجام
به خوابی طولانی در بیداری ی دیگران
نامی بر آخرین هوی بلند ِ شب
پیش از ورود ِ طلیعۀ سحر
نامی بر صبوری سکوت ِ رود
در بستر ِزرد ِکویر
نامی بر غنچه های خشکیدۀ هنوز سرخ در کرانه ها
نامی بر مرده ماهی های همچنان گشوده دهان در تمنای اکسیژن
نامی بر شاعری که همچنان
رقص ِ گلبرگ ها در باد را
با رنگ ِ پولک ها در خاک را
قافیه می کند
نامی بر آنکه یادش نمی رود
برگردد و سراب را جای آب
به خسته ها و تشنه ها بنوشاند.
به خودم می گویم
نام ِ این رستوران
اقیانوس ِ سبز است
تا از یادها نرفته
یاد داشتش کنم.
مهدی رودسری
2013-09-03