خاک ِغریب( بیست و یک)

منتشرشده: اکتبر 29, 2013 در Uncategorized

 

((  اعدام ، احمقانه ترین اختراع اخلاقی بشر))

(( مبتذل ترین انتقام ِ قضاوتمداران و فضیلتمندان))

 

بشقاب های چرب روی میز

قاشق و چنگال این  سو و آن سو

آب نیم نوشیده در لیوان های کدر

زعفران ِماسیده در دیس ِپلو

استخوان های نیم جویده در پیش دستی

زردی زرچوبه در ته ماندۀ خورش

و حالا هنگام صرفِ سالاد

بر می خیزد او سخن می راند :

یک ترس ِ کبیر نه مثل هزاران ترس ِ صغیر

به خانه و خیابان و سایت و دیش و آنتن ها و

حتی پاسارگاد و غار علیصدر و توچال و

سواحل ِخلیج و خزر و

دل و جگر و گلوگاه و مغز و کلیۀ ما

چسبیده و چون سوپر چسب است

سپیدار را ایستاده خشکانیده

بر شاخه ها پرنده مرگانیده

صدا را پُر ز سکوت

سکوت را زیر زمین دفانیده

حتی در دهاتِ دور

داس از هراس ِ این ترس ِعظیم

تیغ ِ ریش تراشی شده

و صیقل ِ آینه را تراشیده

تا کسی گیس نیاراید

مسواک بردندان نتراواند

کِرم بر چین ِ صورت نمالاند

با نکِ قیچی مو خورۀ سبیل نتراشاند

سوی چشم نگاهی کوتاه ندواند

تا فحش به خود / به دیگری / به او نتواند

 و شورشی اگر خواست بکند

در شاش گاه بکند و برگردد و

سر در گردۀ خود فرو کند

که فرو کردن ِ سر در گرده

اگرچه روح ِ ترس را پنهان نتواند کند

لش ِ ترس مهم نیست انکار تواند کند

که حرف از اعدام بزنیم

من مثل ِ جار از این تیربار

مثل ِخار از این دار می ترسم

و می خواهم که ادامه ندهم بنشینم

کاش کسی پنجره باز کند

تا باد بیاید میز جمع کند بروبد

خالی کند حالیا حکایت ِ ما

من هم از ترس ِ اعدام مثل شما

بر همین صندلی محکم می چسبم

و جیک نمی زنم

گنجشکم

 نمی دانم

گنجشک

نیستید؟

 

مهدی رودسری

2013-10-29

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s