خاک ِغریب( بیست و چهار)

منتشرشده: نوامبر 12, 2013 در Uncategorized

 

دور بود

دیر رسیدیم

و سرزمینی که مادر نبود

راننده شد

چقدر رود   چقدر پُل

چقدر ماندن روبروی انتظار

چقدر ریل  چقدر عبور آهستۀ قطار

بعضی جنگل ها جیغ می کشیدند در پنجره ها

بعضی آبشارها بی انتها گِله می بافتند

از عشق و بی وفایی

از خیانت و بخشش

پرچم هایی سوراخ سوراخ از گلوله ها

ایستاده در گلوی بادها

که فرو نمی افتادند

دیدیم

تا می پوسیدند مثل ِ همین لحظه

که خواستی بگی خسته ام از این همه شعر

اگر قلمت را بشکنی شرط می بندم

دراز بکشم کنارت

تا یک ستاره جرئت کند

بیفتد روی چشمت

و بر نخیزد تا نزد من اعتراف کنی

که نیمی از دور بودن از منی

که نیمی از دیر رسیدن به منی . 

مهدی رودسری

2013-11-12

 

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s