«»بهار»»
برف می ریزد ریز ریز
نه می بافد نرم نرم
و خدای آسمان آفتاب
پشتِ نازکِ ابر
سایه ایی از او کمی سفید کمی زرد
یک دو دلاری کفِ دستم
می دهم و سیگار می خرم
عابران خسته از این همه برف
مدرسه ییها تازه معتاد کرده اند
عادت شده اند به برف و برف بازی
تعطیل شده اند
تازه معتاد شده اند
عادت کرده اند به برف
تعطیل کرده اند
در این پلازا تا چشم می بیند تابلو
می نویسم و به مغز می سپارد آیفون
بازم که تبلیغ نوروزی می کنی بغلی
آتش بزن کنارتم
هستم.
مهدی رودسری
2014-03-04