برف ِ بی رمقی امروز مهمان است
بیا بیرون از فیس بوک ببیندت
بیرون برو از خانه ببیندت
بگذر از کوچه ببیندت
از خیابان گذر کن ببیندت
در فنجان ِ قهوه
در قهوه فروشی ِغروب های فراموشی
در فال ِ امروز ببیندت :
زرافه ایی که به دوش می کشی امروز
به تنهایی در لایتناهی
آتشی در یک قدمی جنگل
جنگلی در یک قدمی آتش و جنگ است
زرافه را به دوش می کشی و از خویش شرم نمی کنی
که با دو چشم زرافه ایی کوری
از خودت بیرون بیا بیرون ببینمت
در بیرون دید و پسندید و پرسید:
وقت نبستم ساعت چنده ؟
برف ِ بی رمقی زیر پام
آب می شد دوازده گفتم شاید
گفتم امشب مهمان ِ منی .
مهدی رودسری
2014-03-05