جدیدها

با علی عبدالرضایی نبودم و بودم این آمد.

 

قم لاطلب………………………..

 

ذولفقار زیری گرفت و بابک ِ بیدار ِ ترک بی زور شد

باد افشین تا بُظرتید داخل دارالخلیفه مازیار ته دیگ شد

جان اسلام است بی صاحب چو زندان زنان در این خلاء

سوی ملت آمداین بیت علی وعطر تاریخیش پرتزویر شد.

 

هفت بار تف می کنم در طول هفته که طاقت ِسقف ِتوالت

روزهای طاق را شکست بده به نفع شب های جفت

که جفت من زنم شده ازبس عروسهای هرمردی

مردانگیشون دم موش مرده بازی درمی آرن یا نمی آرن بی عارن

که راننده راحت از حلقوم قم گذشت و انگار دیروز نبود

که زور یه اعدامی از جرثقیل ِ قیل وقال ِ قبیله آویزان

بود یا نبود دیگه امروز به روز شده وبسایت ِ اصلاح طلبان ِ سازمان ِ سلمانی ها

بدون نسیمی که نوزیده به ضابطۀ زیپ ِ کونی  که کافی نیست

 اگه باز هم  نباشه  باد ِ بی زور می ظواهره زابرا

نمی کنه بعد از هر نمازی که ظاهراً زیبا خوابیده لای زهره و

رضا قلنبیده با کمی ذ ِق وذوق ِ ظریف لای  قامت ِ روزنامۀ مظفر

مضافن بر اینکه زوری هست یا نیست قانونن

زیر ورو نمی خوابن که روی مرگن و

اما قسم

که قول و والاهه شرح مقدساته

وقبولتو هم  قاب ِ مزدوج ِ ازدواج های از هرچی که جواز می جوابه

کمی از یک جیغ ِبلند بالاتره –

زعفران پاشیده به زفاف ِ مرگ از گلابدان ِگلو

 در حُجرات ِ بجامانده  از تابوت های پرطاقت و بی بو

طاق بر طاق ِِ هزار اطاق ِ همین آسمانی که آخرین تفسیر ِ یه ترانۀ لامذهبه

آیه می باره یامی آره لامصب

بی عاره عزیز ِسگ مصب

طاق ِ قم اینطوریه که ویرانه

بدون راننده می رانه

برای روکم کنی هم که شده کمی سر حاله

فقط برای جنبوندن مناره هاشه که بیماره

تف مالیده کف دستش که خیال نکنی به خاطر ِخال ِگوشۀ لب یار

 یا برای حاکم بی قدرت خاک ِسر راهه

از بالا به پایین که می کشه مشتشو داخل شورتش

خالی بندتر از پُر خال ترین  پر ِ پروانه نیست در مسیر ِباد

که قرقاولش بار کش ِ یک الاغ بی پنداره

 دروغ نگم شبیه شعر مقدس ِ مولانا هم هست

والاهه که شبح ِ شبش از سوراخ های پشت ِهمین دیواری که دیفاری بدون دیداره

فاصله نداره

رنگین تر از کمان یه کعبۀ بی بارانه

 تشنگی کم  جوی بالا آر

که آفتاب کرده اما کافرستانه

هم رنگ ِ روزهای ما در پیِ موش ِعبیده

که گراز ِ بیتِ امامه ، گربه نه  

 از لای لوازمات معموله محموله می لمبانه

 پدر گورِ ما قوز

چیکارش کنیم از بس تو سر بالایی ها زده گوز

که گاز هم بگیره دیگه نداره میدون

ریخته وسط دایره دندون

عیار بی مقدارش هم وزن چهارده امامه

تمامش کنم باقیش پرت وپلا برای مهمانه

ریخته داخل سینی با یک قاشق قیمۀ اضافه

منتظره که  آماده باشید

با تاسها تخته نرد

معادل ریشۀ شیش و بش نیست قبر پدر ما قران

تجوید و نجوید بدون ِجریمه

 به جویید که این تمدن  ِ در راه 

بدون  جنگ که نمی شه متلاشی داخل تنبانه

چسبیده بر طاق ِ توالت که معمولآ تکرار ِهفتمین تف ِ پرتاب شده از طولانیترین شبه البته با کرشمه

محصولش همین اشکهای در چشمه

تا نشه دانه تبدیل به شهد ومیوه

 که شیرۀ یک ملتی حالا اگر چه به ریشه

  از آب انار هنوز نطلبیده تیشه

که افیونش نشئه ترازعطر ِ قیام های متناوبشه

متناسب با تلاوت ِتعطیلی مدارس ِ عقل و فقه و زنانیت

  دوزندۀ هردولب به زبان وسق و مردانیت

 راستی داخل زیر زمین چه خبر بود؟

جعبۀ جفت گیری ماری  با مکتبی که می خواست بیتوته کنه داخل ِ عمامه و

قیلوله کرد ته قبر وقبول حاجاتش

شروع بر اندازی با طرح سالم سازی

حاجی قبول و زندان

زیورش اتمی

انداخته بر گردنش تا جا نمونی

که جهانی در این چمن

جاودانه نمی گرده

اگر که بگرده

خوش دارم یه شاخ دیگه

شعر شبیه خودم با خودت.

 

جولای2009

 مهدی رودسری

 

 

 

 

 

برای رخساره

 

چقدر راه آمدیم تا نشستیم روی یه صخره

روبرو ی یه شهر سنگی

هیچکس با ما نیست تا عکسی از ما بگیره برای یه خاطره

یه لحظه از زندگی یکی از میلیاردها قطره

دوربین تو با تو نیست

دور بین من یادم رفته

بین ما فقط یک حرفه که مدتهاست شبیه سنگه

 تیزه وگاه مکعبه

لوزی و دایره و این حرفها

بادم که می وزه بی زوزه است و فقط عرق خشک می کنه

بی مزه این زمین

که مدتهاست فقط طعم اخبار روز می ده در روزنامه ها

طعم خیار بی نمک

طعم سیاست و مذهب

طعم تجارت

طعم قبرهای بی شناسنامه

طعم نامه های بی آدرس

طعم کوه های بی قله

طعم عشق های بی رویا

عشقبازیهای بی لذت

و بادهایی که بی برفندو بی باران

بدون صدای تلنگر تگرگی بر چتری

 که بباره شوق گرفتن عکسی در آن میان

با موسیقی نرمی که بخوانه تا اینجا

که جانشینی برای تو

یا من نیست.

 

مهدی رودسری

2011-03-08

 

 

جلاد

 

یه تیکه از همین کیک وانیلی

می ارزه به سالها شنیدن حرفهای تو

که طعم قبرستانها رو می ده بدون قبرهای بدون اسم

یا عکسی از تصویر های تو در همۀ صفحات اول روزنامه هاو تی وی ها

 

یه جرعه از همین آب یا آبجو

می ارزه به مزه مزه کردن سالها صحبت های تو

که طعم تیغۀ تیزچاقوهاست قبل از بریدن گلوی قربانی

 

یه نغمه از همین موسیقی مدرن

می ارزه به مدتها نیاندیشیدن به رفتارهای تو

که طعم بیمارستانهارو می ده وقتی

صدا سالمه

نبض می نوازه

قلب انعکاس مغزه

دست همپای پا می دوه

مرزها دیوارهای زندان نیست

 

یه ساعت از همین زندگی بدون بازگشت

می ارزه به هزاران لحظه که خطور می کنی به ذهنم

خط می زنی و

خط می زنی دوباره خاطرات شیرین زندگی

تا دوباره

دیدار قبرت طلایی تر باشه

 

یه تیکه از همین شعر مشوش

می ارزه به سالها زندگی تو

که سالهای سال  را

نو به نو

خفه کردی.

 

مهدی رودسری

2011-03-08  

 

 

می دانم

 

تا ابد که نمی تونیم بایستیم کنار هم بشیم دو درخت ایستاده مرده

تا ابد که نمی تونیم راه بریم کنار هم بشیم دو ماشین متحرک مرده

تا ابد که نمی تونیم بشینیم کنار هم بشیم دو شاهد هم زنده هم مرده

آسمون امروز عشقیه گاه با باران

عشقیه گاه با آفتاب

گاه برف و تگرگ

گاهی و فقط گاهی بی مذهب و صدای بی مغز سیاست

دلم نمی خواد هیچ تصویری در تی وی

نمی خوام هیچ کلمه ایی از مجله ایی و روز نامه ایی

نمی خوام هیچ خبری از سایتی در کامپیوترم

نمی خوام هیچ زنگی از تلفنم سلفونم یا از تو

برای یه روز

یک ساعت

بمبارانم نکن

موسیقی باش

برای مدتی رها شو

بخواب و بیدار شو

 طناب پاره کن

پاره کن

پیاده روی گاهی تنهایی

پاسخ سوالات قبل از مرگ و

چشیدن آبه

همین که داخل همین بطریست.

 

مهدی رودسری

2011-03-08

بیان دیدگاه