هانا کسرایی
بشکنم باید در گلوم
یا خفه می شود این شعر
بغض وقتی فرو می روم کبود و
با تخت هایی که می پرند
از خواب در یک ساعت با هم
صندلی های خسته ی ساعتی قبل
هراسناک اما حالا همه، پر
فرش هایی که می پبچند در خودشان
بی بته، با جیغ جقه ساعتی بعد، پر
جواهرات جعلی
در جوار ِ جوانی ی جراحت هایی
که می خوابند بی جا
یا می جابند بی خواب
چه خواب خراب می کند
یک ساعت قبل یا بعد فرق، پر
کتاب و کارد و چنگال و چفیه و
پرده و پارکت و پتو و مبل و
تلویزیون و چند آنتیک بنجل، پر
یک حدقه ی پر اشک
دو لاله ی خاموش
سه پستان ِ پر شیر
چهار انگشت ِ بی دست
هیچ ِ هضم پی روده
منفجر همه در برج های مجروح
به شهادت این خورشید ِ خبیث
و ماه ِ مردنی
پشت این همه پلک ِ پلشت
بی حتی همهمه ای بسته، باز همه، پر
در این ساعت ِ نحس که
کاش بپرد از صفحه ی تقویم
این قرن مایوس
پرررررررر