هانا کسرایی
چند بار بمیرم باید
تا در کابوسی دیگر بیدار نشوم باز
چند سکوت بشکنم
بی حلق تا از ته زبان نبرم فریاد
چند سنگ پرتاب کنم
در پیچاپیچ چفیه
تا نیفتم بر خاک بی مشت
چند رویا بکارم در سرم
سوراخ بر چند پیشانی سرد
شکوفه تا نزنم هی بی گل
لال مقابل لوله تفنگ تو
چند سقوط بکنم از برج ِ بی طبقه
خاک ِ خشم ِ چند هزار بمب چند تُنی
بی چند تَنی که منی
تاخوشه دل منفجر نشوم بی هُره
چند بار لت زیر بتون پار بگردم بیدار
هر تکه به چند گوشه بچسبم دلمه
در اتاق های بی دیوار
تا شکم ندهم بی خون
به میلیون ها چمدان پر هول و
لولو و کابوسی بی کم وکاست
چند خروار آوارگی ببرم به شمالی ترین
شقاوت جنوب در بیست وچهار ساعت
تا تلنبار بر تخت آمبولانس راه
گم نکنم هی بی نفس هام
زیر این شولا کولات های سفید
چند بار نشت بکنم باز قرمز
از قلبم که می چکم هی
بر تن این کابوس قرن
تا باطل کنم طلسم آوارگی
چند بار بمیرم باید و
زاده شوم باز و
بم———–یرم
چند؟