1غزه

منتشرشده: جون 19, 2024 در Uncategorized

هانا کسرایی

چند بار بمیرم باید

تا در کابوسی دیگر بیدار نشوم باز

چند سکوت بشکنم

بی حلق تا از ته زبان نبرم فریاد

چند سنگ پرتاب کنم

در پیچاپیچ چفیه

تا نیفتم بر خاک‌ بی مشت

چند رویا بکارم در سرم

سوراخ بر چند پیشانی سرد

شکوفه تا نزنم هی بی گل

لال مقابل لوله تفنگ تو

چند سقوط بکنم از برج ِ بی طبقه

خاک ِ خشم ِ چند هزار بمب چند تُنی

بی چند تَنی که منی

تاخوشه دل منفجر نشوم بی هُره

چند بار لت زیر بتون پار بگردم بیدار

هر تکه به چند گوشه بچسبم دلمه

در اتاق های بی دیوار

تا شکم ندهم بی خون

به میلیون ها چمدان پر هول و

لولو و کابوسی بی کم وکاست

چند خروار آوارگی ببرم به شمالی ترین

شقاوت جنوب در بیست وچهار ساعت

تا تلنبار بر تخت آمبولانس راه

گم نکنم هی بی نفس هام

زیر این شولا کولات های سفید

چند بار نشت بکنم باز قرمز

از قلبم که می چکم هی

بر تن این کابوس قرن

تا باطل کنم طلسم آوارگی

چند بار بمیرم باید و

زاده شوم باز و

بم———–یرم

چند؟

منتشرشده: جون 19, 2024 در Uncategorized

هانا کسرایی

ایستاده همان جا

محکم و ستبر فیل

خیره به عکاسی‌ که

فرو می لغزد

در مردمک هاش

چسبیده به تن

عکس های ما

وقتی تاریکی

لزج.

………

تاریکخانه

می ایستیم و

زمان منقضی حالا

پا بر بی پله ایی

که هر چه می پیچیم‌ بالا

پایین تر می لغزد در ما

پی چشم هایی که هر چه

پروازتر می کنند در هوا

هر کدام سوی یک ماه

کورتر می ماند این پنجره

رو به یکی از همین چهار راه ها

که هرچه چراغ تر می شود سبز

بر سنگفرشی که خونی نداریم دیگر

مأیوس تر می گردد زرد

زیر آفتابی که هر چه ظهرتر

حرف می زند یک ریز

از زبان او

گرم و گیرا خدا

در ازدحام اسکلت ها

بی سینه سپر برابر ساچمه

سر باتوم/ شانه شوکر / تن تیزر

سردتر می شود تن ما

گوش به آرواره هایی که هر چه

قرچ فک تر می زند قروچ

صدای خنده ی ما آوارتر

بر او یا خدا نمی داند

نازل تر می شود ناخدا اما

در تن پوکیده اش

می دانیم.