بایگانیِ اکتبر, 2012

هزار صبح : مری اولیور

منتشرشده: اکتبر 28, 2012 در Uncategorized

 

پژوهش و ترجمۀ اشعار : هنگامه کسرایی

مری اولیور در شهر کوچکی در اوهایو متولد شد. اولین کتاب شعرش را در سال 1963 در 28 سالگی منتشر نمود.  جوایز زیادی را طی سال ها سرودن از آن خود کرد  .  چهارمین کتاب او به نام آمریکائی بدوی در سال 1984 جایزۀ ادبی ی  پولیتزر را دریافت کرد. 

مری اولیور ریاست کارگاه های زیادی را به عهده گرفته و در کالج و دانشگاه های بسیاری از جمله کالج بنینگتن تدریس کرده است؛ جائی که بعد از کارترین اوزگود فاستر کرسی استادی را تصاحب کرد.

مری اولیور در حال حاضر در شهر کوچکی در جنوب شرقی ماساچوست زندگی می کند.  

امروز 

امروز من پایین پرواز می کنم

بی حتی سخنی

بگذار تا طلسم  ِبلندپروازی ها همه به خواب فرو رود. 

دنیا همان راهی را ادامه می دهد که باید ،

زنبورها در باغ  وز وز می کنند ،

ماهی می جهد، پشه ها بلعیده می شوند.

و روز همین طور ادامه می یابد. 

 من اما امروز را مرخصی می گیرم.

ساکت مثل ِ یک پر.

آرام و سست حرکت می کنم اگرچه

واقعن از جاده زیبائی عبور می کنم . 

سکوت. یکی از درها

بازسوی معبد.

  

من به ساحل می روم  

صبح سوی ساحل می روم

و امواج دریا در آن ساعت روز

سوی ساحل می آیند یا دور می شوند ،

و من می گویم آه ، من بدبختم

من چه می خواهم––

چه باید بکنم ؟ و دریا

با صدای زیبایش می گوید:

معذرت می خواهم ، من باید به کارهایم برسم.

 

پس از آنکه در معبد طلایی از پله ها  می افتم  

لحظه ایی نتوانستم چند کلمه ایی را به یاد آورم

واژه هایی را که نیاز داشتم

و ماتم زده و سوگوار گفتم : کجایید

دوستان ِ محبوبم ؟

  

سه چیز که باید به خاطر سپرد 

تا هنگامی که می رقصی

 می توانی

قوانین را بشکنی .

گاه شکستن ِ قوانین فقط  بسط  ِ قوانین است  

گاه هیچ قانونی وجود ندارد.

  

شعر ِ یک دنیا 

امروز صبح

یک لک لک سفید ِ زیبا

روی آب شنا می کرد 

و سپس سوی آسمان ِ این دنیا

همان دنیایی که

ما همه به آن تعلق داریم 

جایی که همه چیز

دیر یا زود

بخشی از هر چیز دیگر می شود 

همان اندیشه ایی که سبب شد احساس کنم

برای لحظه ایی

خودم واقعن زیبا هستم .

  

 و باب دیلون هم همین طور

هرچیزی که ارزش ِاندیشیدن دارد، ارزش ِ خواندن دارد 

 

و به همین دلیل ما

ترانه های دعا ، ترانه های عاشقانه

و ترانه های  حزین  داریم. 

ترانه هایی برای خدایگان

 آنها که

نام های بی شماری دارند. 

ترانه هایی که چوپان ها می خوانند

 تنها در کوهستان ها  ، هنگامی که گوسفندان

 هنگام  ِ خوردن علف ها به آنها احترام می گذارند. 

ترانۀ رقص ِ زنبورها، تا بگویند

که آن گل هایی که ، ناگهان در طلوع صبح

شکفتند ، کجا هستند. 

همسرایانی  با التماس یا فریاد

بر سر یا سوی خدا. 

یا آن سَـر و سِِرهای بسیار ِ ویلون با تن ِ انسان . 

و آهنگسازی که شاید صدها سال است که مرده. 

من به شوبرت می اندیشم

که شتابزده بر دستمال ِ سفره ایی

در کافه ایی می نویسد . 

متشکرم ، متشکرم .

  

یک داستان قدیمی 

خواب می آید سبک و کوتاه .

سپس  در درۀ نیمه شب یا سه صبح

با استشمام اولین عطر بهاربیدار می شوم 

که سرانجام می آید ، تنها خودش .

قلبم می گوید ، هرچه که فکر می کنی داری ؛ نداری.   

تنم می گوید ، آیا این تپش بازخواهد ایستاد؟ 

قلبم می گوید : آنجا ، آنجا یک دانش آموز خوب هست.

تنم می گوید : بگذار برخیزم و بروم

می خواهم آن گل های سفید و لطیف را نوازش کنم  

گل هایی که در شب می شکفند.

  

در سفر به مکان های زیبا 

هر روز  در جستجوی خدا هنوزهستم

و  او را هنوز در همه جا پیدا می کنم

در خاک ، باغ های گل

قطعن در اقیانوس ها

در جزایری که در دوردست آرمیده اند

در قاره های یخ ، شنزارها

هر کدام با مخلوقاتشان

 و خدایشان

 هر چه که نامیده می شود .

چه عالی بود اگر می شد با  هزار سال در جیبم

سوار کشتی می شدم .

دیگر اما  برای همۀ ما دیر شده است

و در واقع تنها کشتی ی که آنجاست

کشتی ی است که ما همه سوارش هستیم

کشتی ی که دنیا را به آتش می کشد

همان طور که ما پیش می رویم .

  

یک هزار صبح 

 قلب من تمام شب پیش می راند

اگرچه می تواند ازسنـگلاخ های تردید بگذرد 

   فقط  اما  تا هنگامی که شب

شفق را ملاقــات کــند

وغرق شود در صبح ، درعمق ِ نور

تا باد بیاید و سپس منتظر بماند

همان طور که من  منتظرهستم

( و آیا من هرگز مایوس شده ام ؟)

برای پرندۀ سرخی که آواز خوان است.

  

من تصمیم گرفته ام  

من تصمیم گرفته ام برای خودم خانه ایی در کوهستان بیابم

 در بلندای جایی  که یکی می آموزد آنجا

تا آرام در سرما و سکوت زندگی کنـد .

 می گویند در چنین جایی می توان راه به اشراق برد

آنچه روح در اشتیاقش می سوزد ،

می توان احساسش کرد اگر نه کاملن

درک اش کرد .

 به آرامی ،  بی هیچ تردیدی .

من از تعطیلات حرف نمی زنم .

البته منظورم این است که در همان هنگام

دقیقن همان جایی باشم که هستم. 

 منظورم را می فهمی  آیا؟

   

Mary Oliver

Bennington College

Catharine Osgood Foster

کارترین اوزگود فاستر تدریس ادبیات انگلیسی را از 1934 در کالج بنینگتـُن آغاز کرد و به مدت 35 سال کرسی استادی این دانشگاه را به عهده داشت.

Schubert

شوبرت آهنگساز اتریشی در سال ۱۷۹۷ متولد شد. و از آهنگسازان مشهور موسیقی کلاسیک به شمار می آید. شوبرت در سال ۱۸۲۸ در ۳۱ سالگی درگذشت.

 

 

نمایشنامه ایی فوق العاده

منتشرشده: اکتبر 6, 2012 در Uncategorized

شب به خیر مادر

 نویسنده: مارشا نورمن

ترجمه و گردآوری: هنگامه کسرائی

         

شب به خیر مادر به قلم  مارشا نورمن (1983) نمایشنامه ایی درباره دختری به نام جسی و مادرش تلما است. نمایش با جسی آغاز می شود که آرام به مادرش می گوید : او فردا صبح دیگر زنده نخواهد بود چون قصد دارد امشب خودکشی کند.

او این خبر را در حالیکه با خونسردی به رتق و فتق امور خانه می پردازد و ناخن های مادرش را مرتب می کند، به مادرش می دهد. دیالوگهای بعدی بین جسی و مادرش به آرامی پرده از دلایل دختر برای خودکشی ، زندگی او با مادرش و اینکه  چگونه برنامۀ مرگش را به طور کامل و بی دردسر اما  اجتناب ناپذیر چیده است برمی دارد.

این نمایشنامه در سال 1983 برنده جایزه پولیتزر شد و اولین  نمایش آن در تاتر جدی آمریکا در کمبریج و ماساچوست با بازیگری ستارگانی چون کتی بی تز  در نقش جسی  و آن  پی تونیاک  در نقش مادر به روی صحنه رفت. این نمایش سرانجام توانست به برادوی راه پیدا کند جایی که درتاتر جان گلدن با همان گروه بازیگر به اجرا در آمد. شب به خیر مادر برای  چهار جایزه تونی نامزد شد:

 بهترین نمایشنامه، بهترین هنرپیشه های زن ( هر دو خانم بی تز و  پی تو نیاک)

و بهترین کارگردان ( تام مور)

فیلم سینمائی آن در سال 1986 با بازیگری ستارگانی چون سیسی اسپا سک و آن  بن کرافت به عنوان دختر و مادر به نمایش در آمد. مارشا نورمن خود نمایشنامه را تغییر داد و فیلم نامه را نوشت.  همچنین تام مور هم که کارگردان نمایشنامه در تاتر برادوی بود کارگردانی فیلم را به عهده گرفت. فیلم چند شخصیت دیگر را هم اضافه کرد در حالیکه نمایش فقط برای دو بازیگر نوشته شده بود. اگر چه فیلم نظر منتقدین را زیاد به خود جلب نکرد،  اما خانم بن کرافت از طرف گلدن گلاب  نامزد بهترین بازیگر در فیلم شد.

http://www.youtube.com/watch?v=U3cH5iSpd68

نمایش برادوی در تاتر سلطنتی  در نوامبر 2004 دوباره اجرا شد و  جان تازه ایی گرفت.  این نمایش تا سال 2005 روی صحنه بود و با نقش آفرینی ستارگانی چون ادی فالکو و برندا بلتین 65 بار به اجرا در آمد.

شب به خیر مادر در ماه مارس 2012 در مکزیک هم بر روی صحنه رفت و بسیار مورد تمجید تماشاگرها و منتقدین قرار گرفت.

شخصیت ها:

جسی کیت: زنی  که طلاق گرفته است و با مادر بیوه اش زندگی می کند. او صرع دارد و حملات این بیماری را تقریبا در تمام مدت زندگی اش تجربه کرده است . اوهیچ وقت در زندگی موفق نبوده از جمله در تربیت پسرش که حالا فردی تنبل  و بی عرضه است. جسی از افسردگی شدید رنج می برد، بیماری ی که هرگز درمان نیافته است . یاس و ناامیدی دائمی او در نمایش  موقتاً  با نیرویی  که او را به گونه ایی غیر معمول  به حرف زدن و آرامش وا می دارد، تخفیف پیدا می کند. 

تلما شخصیت مادر

یک زن بیوه، زنی که احساس می کند دارد پیر می شود و خیلی ساده اجازه داده است که دختر افسرده اش بیاید و مراقب تمام جزئیات زندگی اش باشد. او زندگی را همان طور که  خودش می خواهد باشد می بیند تا آن چیزی که هست. تلما تند حرف می زند و از صحبت کردن لذت می برد. او یک زن سادۀ دهاتی است ؛ کسی که هرگز زیاد نخواسته  است ومی تواند راهی برای خوشحال بودن با هر چه که دارد پیدا کند حتی اگر به خودش و دیگران دروغ بگوید. او هیچ نیازی به ایجاد ارتباط عاشقانه ندارد اما  مردم و محافل به او انرژی می دهند.

مروری بر نمایشنامه

صحنه ، اتاق نشیمن و آشپزخانه ایی را در یک خانۀ کوچک و دور افتاده  کنار جاده ایی خلوت نشان می دهد، خانه ایی  که جسی و مادرش به طور مشترک استفاده می کنند.  پدر جسی مرده است ، خودش صرع دارد و نمی تواند کار کند، ازدواج عاشقانه اش به طلاق انجامیده است ، فرزند ش که حالا دور از او زندگی می کند یک دزد حرفه ایی است، بیعار و ولگرد. جسی آخرین کارش را از دست داده و به  طور کلی زندگیش خراب و بی ثمراست.

همانطور که نمایش شروع می شود جسی از مادرش در بارۀ  اسلحۀ پدر ش سوالاتی را مطرح می کند و خیلی  آرام اعلام می کند که می خواهد خودش را بکشد. در ابتدا مادرش حرف های او را چندان مهم تلقی نمی کند اما وقتی نمایش شروع می شود جسی سراغ رولور پدرش را هنگام خدمت در ارتش از مادر می گیرد و با قاطعیت اعلام می کند که می خواهد خودش را بکشد. مادر این تصمیم او را جدی نمی گیرد، و  وقتی جسی شروع به مرتب کردن خانه و تهیۀ لیست از چیزهایی که باید انجام شود می گیرد، حس بی پناهی و عجز شدیدی در او اوج می گیرد.

سرانجام  در بحبوحۀ شقاوت ِ قاطعانۀ یک تراژدی ی واقعی، مادر فقط  می تواند کنار ی بایستد و مبهوت و ناباور  جسی  را بنگرد که  آرام در را قفل می کند و به دردهای عمیقش در یک لحظۀ کشنده  و شوک آور و پر دلهره  خاتمه می دهد – لحظه ایی که هرگز فراموش نخواهد شد و همیشه در ذهن آنهایی که شاهدش بودند و آمده بودند که فلاکت و مخمصه  اش را درک کنند زنده خواهد ماند.

مروری قابل تامل برنمایشنامه شب به خیر مادر

ریچارد گیلمن

به نظر گیلمن زبان  این نمایشنامه بسیار قوی است اما موضوع آن پیش و پا افتاده و قابل پیش بینی است.

آن ماشین اغراق درخیابان برادوی درشهر نیویورک که محل تئاتر و تفرج‌گاه‌های شهر است، به کار می افتد.  بر روی یک نمایشنامۀ معمولی با دو کراکتر و ظاهرًا بی ایراد و مسئله ایی خاص- اما نه آنقدر که ترا هیجان زده کند- منتفدین تقریباً همه موجودی انبار ستایش های سرخوشانۀ خود را خرج کردند، مدایحی که به آن جایزه پولیتزر هم اضافه شده است. حتی پیش از آنکه کتاب شب به خیر مادر ِمارشا نرمن به شهر نیویورک برسد، رابرت بروستین می گوید که نمایشنامه خیلی شبیه داستان ِ سفر بلند روزبه درون شب است.  ( آن تاتر جدی آمریکایی بروستین که میزبان اولین پردۀ نمایش در بوستن بود،  باید ارتباطی با آن مقایسه ایی که او از سر هیجان و نه تعقل کرده بود، داشته باشد). خوب، بهترین نمایش اونیل  و نورمن در یک چیر به هم شبیه هستند: هر دو برای ما خبرهای ناخوشایندی از خانواده می آورند. 

نمایش در ایران

نمایشنامۀ شب به خیر مادر به کارگردانی محمد یعقوبی در ایران هم به روی صحنه رفته است.

این نمايش‌نامه‌ ابتدا به دلیل محتوای اثر که مخاطب را به خودکشی تشویق می کند  مجوز برای اجرا نمی گیرد.

اين نمايش حداقل 50 بار در زيرزمين خانۀ پدري پانته‌آ بهرام اجراي خصوصي شد و خيلي‌ها: حميد سمندريان، بهرام بيضايي، مهين اسكويي، احمد آقالو، رضا كيانيان و… اجراي ما را تماشا كردند و هيچ‌كدام خودكشي نكردند!!! ( محمد یعقوبی)

این نمایش سرانجام در مرداد و شهریور ماه سال 1376 در تاتر شهر اجرا شد.

پانویس:

 

Kathy Bates

Anne Pitoniak

Tom Moore

Sissy Spacek

Anne Bancroft

Edie Falco

Brenda Blethyn

Richard Gilman

Robert Brustein

Eugene O’Neill

Marsha Norman

John Golden Theatre

Tony Award

Golden Globe

Edie Falco

Brenda Blethyn

سفر ِ بلند روزبه درون ِ شب فیلمی است که در سال 1962 با اقتباس از نمایش یوجین اونیل به اجرا  درآمد.