بایگانیِ نوامبر, 2011

گاهی وقت ها بعضی رنج ها بی ثمر می شوند بس که تکراری تولید می شوند.

ما خود را گاهی مجاز می دانیم که از سر بی حوصلگی چیزی بنویسیم و اجباری را از دوش بگذاریم  روی زمین . 

 در همین مواقع است که خلاقیت پس می رود و مطلب بی مزه می شود.
روی این زنجیرۀ تولید ِ یک نواخت دیگر نه شوری ی می ماند  و نه شیرینی ی .
وقتش رسیده که هر آدمی فصلش که رسید لباس عوض کند . نو شود. چشم بطلبد .
شکل ِ کلیشه ها را گاه باید عوض کنیم.

کلیشه ها را عوض کنیم.

مهدی رودسری

 

 

 

بدون شرح ( بیست )

 

 

سه تار هم می زند کمی

گیتار هم

طنبور هم نی کمی می زند

همیشه  کمی از کمترها

چیزی بیشتر از زیادها

 متوسط  ِ صداها ست

زندگی می کند کمی

کار می کند کمی

هنر می ورزد کمی

آرامش را کمی با دلهره کمی تقسیم می کند در وقت ِ استراحت کمی

کمی در ساعت ِ معین ِ عشق بازیدن

باقی

گاهی فکر می کنم

نأییییییم.

 

مهدی رودسری

2011-11-22

 

 

بدون شرح( بیست ویک )

 

 

شب های خواب های کوتاه در فاصلۀ دو تشنگی

نوشیدن و سپس کشیدن ِ سیگار

به دیدار

دعوتی دوباره می کند

پشت ِ سرمای زودرس

پاییز ِ مهتاب پوشیده

نور،  سایه ، سکوت هدیه می دهد

دهان می چسبانم روی شیشه

بخار می نشانم

ظاهر می شوم درفاصلۀ مه تا من

قطره قطره می چکم تا ماه

می ماند فقط

برمی گردم

ساعت هنور در مسیر ِ رویاست.

 

 

مهدی رودسری

2011-11-23

 

 

بدون شرح ( بیست و دو )

 

 

  در نِت  دیدم  بله !  تسلیت

نیستم  حالا  فهمیدم تلفن کرده ای

پیامگیر گیر داده بی پیام رفتی

گاهی از همۀ شماره ها بعضی ها فراموش نمی شوند

پیداست که پنهان نیستی

 در نِت بودم دیدم عکس  هست او نیست

همیشه هم سایۀ خودش بود یادت هست؟

با  گلی گاه  گمراه  به دیدار می آمد  یادت هست ؟

چشمهای او درخشیده در قاب ِ بی رنگ

روبروی بی تابی  می گوید : معنا را زمان هدیه می دهد   

یادت هست؟ 

به رایگان می دهد  بار دیگر 

تا به دیدار ِ چشم های زمان 

  بیاییم. 

 

مهدی رودسری

2011-11-23

 

بدون شرح(هفده)

 

 

چون آسمان ِ روز ِ بعد از وفات

این روز را به خاطر بسپارید

چون خیابان های پُـر خالی

چشم بسته از آن عبور نکنید

چون  چهار راه های نا آشنا به آن دقت کنید

چون تماس ِ موسیقی با ارتعاشات ِ فصل

رنگ های متفاوت چیدن از چشم ِ دل

مثل ِ سلام  گرم

سیگار یس  پلیز لایت  یأ

خداحافظی  غمگین

به خاطر بسپارید

تولد ِ بعد از وفات  کسی  حالا   نقطه  .   

صفر را 

رفته از یادها

 امروز را به خاطر بسپارید

از نو شروع می شویم

بعد.

 

مهدی رودسری

2011-11-21

 

 

 

بدون شرح ( هژده)

 

همانجا سیگار می کشد

مثل ِ بار ِ پیش

شناور در انجماد ِ گرم ِ ودکا

پرندۀ خاکستری لب

یله  بر سکوی بار

گاهی   نگاهی   حرفی 

هر دو با دو زبان ِ بیگانه  

آزاد  چون  شوپن

متنفر از تی –  وی ها

نزدیک  به پیچیدگی ی موسیقی شرق

دور از چیز هایی /  دود هایی گرد  ِ تنهایی

هر دو نت می نویسیم  با کـُد های آشنا

نامه ها که  گاه   ارسال  نمی شوند آه

و تا آخر ِ مومان ِ دوم  مستیم

در دشتی از شور

  نقطه .

چند ویرگول،،،،،،،،،

طاقت ِ تاخیر ندارد قطار

تمام

امروز هم شعری نوشتم

در ایستگاه   ماه

همچنان تابان است .

 

مهدی رودسری

2011-11-21

 

 

 

بدون شرح (نوزده)

 

سیگار داری ؟  دادم

خیابان همچنان  پاییزی برگ ها  خاموش  

همچنان در  حال ِ تعمیراند  پیاده روها در دو سو 

چون بار ِ پیش روی همان  صندلی /  همین بار 

ابری نشسته  بودیم

فندک داری ؟  دادم

قطره های مجنون ِ تگرگ

(در بطن ِ بی قرار ِ ابر 

    1. نطفه  می بندند… الف – بامداد)

شناور  در گیلا سهای گرم ِ ودکا

دو بیگانه با دو زبان ِ بیگانه ما   

   به یک معنی  مشترکیم  لیلی!

 در خواب  نیست  رویا   

بی صبری چرت می زند حالا 

سکوت گاهی  از دور تایید  می کند  

ها  سیگار ؟  یس  پلیز  ،   فندک  ؟  یس 

صاعقه می  زند   از نو  خوشۀ انگوری  بر شیشۀ   خاکستری 

 بعد

   موسیقی  از پنچرۀ  شوپن 

  اسپیکر ها  شفاف می  بارند  

 لرزان می دودیم .

 

مهدی رودسری

2011-11-21

 1 . احمد شاملو