بایگانیِ ژانویه, 2012

سفر (بخش دو ) پنچ – شش

منتشرشده: ژانویه 23, 2012 در Uncategorized

سفر (بخش دو )  پنچ

 

 

نگران که  باشیم

سیب می گیریم  در مشت

پوست می گیریم  آرام

قطره های سرخ  می چینیم از روی  دست

 رام  می شویم

خنده / زبان  / عکس  می شویم

بالعکس  / فندک /  آتش می شود

سیب خوران  ( فرق دارد با جویدن ، ها)

 به جانب ِ خاطره ایی  /  ها  می رویم 

آتش  لب /  سیگار  خاموش /  دود  پا .

 

مهدی رودسری

2012-01-23

 

 

میان ِ طوفانیم

نوبافه های برف بر جهان ِ چشم

مشت  کوبانند

 دست افشانیم.

 

مهدی رودسری

2012-01-23

 

 

سفر (بخش دو ) شش

 

رود به ما می رسد

قمقمه بیرون می آوریم

رود از بالای سر /  ما  می گذرد

کوله ها را بر می داریم

به دنبال ِ دیدار دیگران می رویم

شهر که خالی می شود

خانه های حالا خالا را مورچه ها

اجاره می دهند به اجساد

سرد خانه ها صاحب ِ چشم اندازها می شوند

منظره ها از ما دور می شوند

خالی ی خاطره ها می شوند

با فندک ها دود به پا می کنند

همپای آنها می دویم دود پا و

سیگار بر لب

می شوریم ، گاهی

می رهیم / آه رحیم

می جهیم جایی

می شویم

شاید رود.

 

مهدی رودسری

2012-01-23

 

سفر (بخش دو ) یک – دو – سه

منتشرشده: ژانویه 9, 2012 در Uncategorized

 

سفر (بخش دو ) یک

 

از اتوبوس پیاده می شویم 

شهر خواب  است

از ستاره ها و دکۀ سیگار و منتظر ِ کسی در غربت

عکس عکس صید می کنیم در دوربین

پیاده تا خانۀ مادر /  بزرگ

فقط یک سیگار لازم است

آتش می زنیم در شهر ِ خواب

عکسیِ دیگر می گیریم  بیدار

کوله بر دوش راه می افتیم

رطوبت ِ شالی  /  عطر ِ علف

پیراهن ِ نرم  /  شلوار ِفروتن /  دیوارها خزه

یک سیگار و یک عکس ِ دیگر

آتش زدیم آنشب

مادر /  بزرگ خواب نیست

منتظرست /  تلفن کرده بودیم 

  حالا خواب است؟

عکس را آتش می زنم

چیزی از ما بخواهد بماند فردا /  آه 

 عکسها: سیگار و چای و مادر /  بزرگ کنار ِ چاه در مهتاب

باغ ِ باقلا و تو و مادر /  بزرگ  و انجیر بُن

سپیده و چیدنش  میوه درسبد ِ حصیر

نوری بر او  / حصیریست

نخوابیدی امشب مادر /  بزرگ؟

شما به خوابم مهمانید.

 

مهدی رودسری

2012-01-09

 

 

سفر (بخش دو ) دو

 

 او را می بینیم  : 

از ده سال پیش خیلی تفاوت کردی

جنس ِ او از جنس ِ ما نیست

در فکرم  به تو که خیلی متفاوتی با من

می پرسیم  : نزدیکترین راه به دریا ؟

  ساحل خلوت و ماسه ها گرم و نرم  وزانند امروز

بعدها در عکس درخشان ترند

از وسط  ِ شالی  ها  می گذریم

  عطر ِ گیج ِ علف  و نی   راز ها  

  می ایستیم 

     در بی انتها  با ما  جنگل

می گیریم

در درگاه ِ یکی از جنگل ها کپۀ آتشی

می گیریم 

و از ده سال ِ خاکستری  می گوییم

   آتش را خاموش می کنیم 

    دریا  در باد  میراند

دورتر برویم

موافقید.

 

مهدی رودسری

2012-01-10

 

 

سفر (بخش دو ) سه

 

در پرانتزیم

گاهی  خیابان می پریم

 می رسیم به  تابوت

و چون همیشه مصمم  در آن می چپیم

 تا طبقۀ هفت می رویم

  اسا تید  چای می نوشند

 نُت می نویسند

در دفتر ِ قلب ، خاطره

دفتر ِ مغز ،  تئوری

دفتر ِ معاش  ، موسیقی

   از انقلاب ِ شکوهمند و

شکوفه ها پر پر در سر

در خیابان  /  باقی ی جریان

مردانی که ماه ِ معجزه می چینند

گاهی زنانه به ستاره ها  نزدیک می شوند

حاصل : ثبت ِ هنر در دل

مساوی غربت در مسیر

سوی هستی  نو

تو .

 

مهدی رودسری

2012-01-12