برای نگفتن نگفتم که نگو
گلوله تو مغزت می زنند
برای نرفتن نگفتم که نرو
پاهاتو اره می کنند
برای ننوشتن نگفتم که ننویس
دستاتو می شکنند
برای نشنیدن نگفتم که نشنو
اسید تو گوشات می ریزند
برای ندیدن نگفتم که نبین
تیغ به چشمات می کشند
به خاطر عشق گفتم که عاشقتم
ولی حکومت خیلی بی رحمه
به خاطر آزادی گفتم که آزادی
ولی شکنجه خیلی دردناکه
به خاطر روز آفتابی بازی فوتبال
به خاطر شب پُر ستاره بی خوابی بی اجبار
به خاطر روز بارانی چتر خوش اقبال
به خاطر شب پُر مه شعرهای خنده دار
گفتم که بدونی دلا پُر خوُنه
کاخ های حاکما چراغوُنه
رکورد هزار اعدامی در ده روز
رکورد ده هزار زندانی در ده روز
رکورد صد هزار خودکشی در ده روز
رکورد یک میلیون تبعیدی در ده روز
رکورد ده میلیون مهاجر در ده روز
رکورد یک شعر ده بیتی در ده روز
که با خون انگشت اشاره نوشته شده
رکورد همۀ بدبختی های سیاسی اقتصادی
هنری اجتماعی تاریخی جغرافیایی
در پلۀ اول و دوم و سوم و چهارم نشسته
رکورد همۀ نگفتن ها و نرفتن ها
ننوشتن ها ونشنیدن ها و ندیدن ها
ده برابر گفتنی ها ورفتنی ها و نوشتنی ها
شنیدنی ها و دیدنی ها
رکورد روزهایی که روز نبودند و شب بودند
رکورد سال هایی که سال نبودند و ثانیه بودند
به خاطر عشق گفتم و
به خاطر آزادی گفتم و
به خاطر طلوع آفتاب و
به خاطر بارش باران و
همین ساعتی که نیستی و
کاخ های حاکما چراغوُنه
و تو مُردی و
دلا پُر از خوُنه
و مُردۀ تو هنوز
توی میدوُنه .
مهدی رودسری
2013-12-06