بایگانیِ سپتامبر 13, 2011

هم سایه

منتشرشده: سپتامبر 13, 2011 در Uncategorized

 

مدام جیغ می کشد سگ برۀ تنهایی

در چمنزار روبرو / زار زار

مچاله می شود از دستها بر پا / زار  

از پا می جهد بر سر/ زار

از سر می کشد خراش ِ جیغها جیغ

بیرون می ریزد از زبان بازی دهان

در گوشهاجیغ

اعتراف می کنم همیشه معترف است

مبتکر سپاسگزاری / از راه لیسیدن ِ سپاس ها

باقی مانده از اوین

همیشه اعتراف می کند با زندگی  / بازیگریست زنده

بازنده ایست

حالا اعتراف می کنیم

نازکتر می شویم

 از استکان ِ ظریف چینی جان می نوشیم قهوه

 سر فرو می بریم  سپس در کاسۀ سفید سر

  سکوت می چشیم حالا چون غذای سگ به تنهایی

کجایی ؟

کجا نیستی ؟ 

مهدی رودسری

2011-09-13

 

تمام ماجرا

منتشرشده: سپتامبر 13, 2011 در Uncategorized

 

تصمیم  ِصمیمی تو سَم شد توی رگهام 

باد هم آواز می خواند

 ترانه اش کردم

تزریق کردم  توی رگهام

و دویدم  از آن وطن تا این وطن 

راه دور نبود

دیوانه ایی در مسیرهات داگ می فروخت

و هوا از بوی دود مدهوش بود

گرسنه نبودم

کفشهام شاهدان من بودند

چشمهام بودند

 هیچ چاله ایی از کوچه های پیچ در پیچ  را ناشناخته نگذشتیم

 کوری ما فقط ازغلظت ِ دود بود

اعتراف می کنم به ازای   نفسی

در ایستادن نبودیم که باران خریدیم

و باریدیم

در برکه ایی که خود کندیم / کور

تن را میانش افکندیم / گور

و گرچه شناگر نبودیم / کور

تشنگی  هم در شتاب نبود

به اقساط  ِیک نه عمر از یک نه زندگی / گور

قطره ایی از لبش  سِتردیم

میان دهان چپاندیم

به دندانها گزیدیم / گور

و تزریقش کردیم توی رگها / گور/ کور

تصمیم صمیمی تو بود

کجایی ؟ های

کنار تو !

 هستی ؟ های

ایستاده ام  حالا

اگرهستیم

 های / های .

 

مهدی رودسری

2011-09-13