مشابه شما از پشت ِ شیشه ها رویاها می بینم
مشابه من از شدت ِ عطش سوداها می نوشید
در این بقالی آنچه یافت می نشود می یابیم
خواب ِ جوزا را دور از مشتری که فروشنده شده است
روی دیوارها نوشته اند به فراوانی احتیاط کنید
و احتیاط همیشه قرمز است روی دیوارهای چرک
من با تو در میان ِ همین دیوار ِ روبرو ملاقات داشته ام
و تصادف ِ لب های ما را بوسه ایی ثبت کرده است
وقتی که تنهاییم میان ِ این همه فرسوده که لبخند می زنند
و گاه برای مداوای جراحت های قدیمی پرواز می کنند
سوی سینه های ما که قلب های ما را دیگر پنهان نمی کنند
صدایی از سفینۀ سکوت می شنویم که هشدار می دهد احتیاط نزدیکتر نشوید
صداها چون موش ها مشکوکند و شباهت به آرزوهای ما دارند
آرزو ها در دالان های فضایی معلق اند
و به شیوۀ سازمان های جاسوسی همیشه دشمن اند
وآنگاه که دوست اند ما را مقتول می کنند
در این بقالی آنچه یافت می نشود می یابید
حتی رمان ِ قطور ِ تولد ِ تمدن نوشتۀ نیستا نیموس
که در ویترین ها چیده شده است و هم سن ِ من است
و مشتری ها چون خریدار نیستند نازکش می بینند
صندلی ی فروشنده خالی نشسته است ساعت هاست
غیاب ِ دیوارها را دیگر پروانه ها هم باور نمی کنند
ما پودر می شویم اگر نوازشمان کنید
مشابه شما که آن سوی شیشه ها تمرین ِ رفتن می کنید.
مهدی رودسری
2013-06-25