عنکبوت می رقصد میان ِ خلاء خوابتابِ میز و
افشان شده سایبانی که آبشار ِ نور
روی صورتِ تو پاشیده بعد از ظهر تابستانی
سگِ سکوت با زبان ِ آویزان
صداهایی که از دور می بارد
مسیر ِعنکبوت را تغییر نمی دهد
نسیمی که لباس ِ یاس ِ زرد پوشیده
و از سوراخ های دماغم تا وطنم می بردم
مسیر ِ چشمانم را تغییر نمی دهد
و جیر جیر ِ گنجشکی که زنجیرۀ فرارش را می بافد
مسیر ِ زنگ ِ در را تغییر نمی دهد
بند ِ عنکبوت پاره می شود
ترس به زیر ِ میز پناه می برد
و پایی که دمپایی را می خورد به اجبار
برای باز کردن ِ گره
دوباره گام های رفته را می مکد
و روبروی تو که غرق ِعرقی
آیینه می شود.
مهدی رودسری
2013-08-19