بایگانیِ فوریه, 2013

می دانم و نمی دانم

منتشرشده: فوریه 26, 2013 در Uncategorized

 

می دانم در خانه جیغ می پیچد

نمی دانم چرا فرار نمی کنی

می دانم حضور تو فریادی سنگین است

گرم نیست سکوت تو می دانم

به تکرار نمی رسیم از راز های مگو

می دانم پژواک ِ تو سرد زیر این همه آوار

بوسه ایی از درد نمی دانم که لب دارد یا ندارد

می دانم بر دیوارهای برپا مانده

تابلوهایی در نوسان است

نرخ ِآزادی را به سرعت ِ باد می دانم

اعلام می کند نمی دانم متورم  می کند

 می دانم متوهم می کند

 نمی دانم اجازه برای نذر ِ شعر هنوز مجوز می طلبد

یا حتی می دانی از این میدان می خواهی 

به همسایگی ی من سفر کنی امروز

از خانه ایی که ساخته ایی

همین وطنی که باد می بردش.

 

 

مهدی رودسری

2013-02-26

وطن

منتشرشده: فوریه 25, 2013 در Uncategorized

 

دزدی آسانه دیوار خراب کن و پنجره بشکن

فریاد ِ بالش ها که درآمد گلوله باران کن

خواب ببُر و ساکت نکن گریۀ مسلسل ها

تا پتو سوراخ در سوراخ بباره خیس

زیر ِتخت پنهان بشه وطن تا شانس ِ بعد

بگیر و با خودت ببر.

گفت : دزد بود و دزدیده شد

خزه های خزر دست بند ِجنگلی

میخک های سفید ، غنچه های سرخ ِآذری

و لیوان هایی پُر از شعر چرب ِ شیراز

گلدانی از نفت ِ آبادان

و هیئت ِ حسن نیت ِ زوّار از خراسان

آوازهای آوارۀ کردستان

و دیگر نمی دانم چرا فرار نمی کنی

از تفکر این همه دیدار ای یار  

طول ِ مدلول  مثل  دیواره

ازعرض ِ دال حرف می باره

گفتم : دزد ِ بعدی نقاب داره

گفت : نداره استدلالِ ِدیگر است

داره   که منطق ِ مسلط  است.

 

مهدی رودسری

2013-02-25