زنی که عاشق نیست
مرد ِ خواب را زایمان می کند
پستان ِ یک گلوله در دهانش شلیک
مکیدن می گیرد
دندان به دیوار ِغار
نقش ِ فیل است
سرنیزه در قلم عصا می شود
از پله پایین می رود
آن سوی خیابان زنی شیر می فروشد
پستان درون ِ عاشق فرو می برد
و دریای بی شناور
پول
تشنگی عطش می کند
عاشق باز می گردد.
مهدی رودسری
2013-05-15