بایگانیِ دسامبر 5, 2012

بادام ها با دام

منتشرشده: دسامبر 5, 2012 در Uncategorized

 

 

بادام های کوهی ، مدادهای صبح های مه آلود من

در سرزمین ِ زمستان های طولانی

شبح بی غرش ِ لک لک ها بر بام های خطر

فرار ِ گوزن ها از هیستری ی پُردسیسۀ خیابان ها

تا مرداب ِ خیزران های خفته در همین نزدیکی

روییده در دل ِ دام افکن ِ همین جنگل گاه ِ پیاده روی های شاد

نفرین خانۀ  موریانه های گوسفندپا

که ازمقابل ِ گام های بی رحم ِ ما

سراسیمه به سوی درخت ها و

آهنگ ِ نا شنیدۀ همۀ این سال های سکوت

می دوند و گم می شوند

 بادام های کوهی ، مدادهای صبح

سلام

بفرمایید

با نمک ِ دریایی دیوانه برشته شده میل کنید

حصار ِ سکوت ها را می شکند

سیگار هم می کشیم

به تنهایی دود همیشه مسدود است

صلاح الدین ایوبی هم می دانست

نام دیگرش از مدرسه گریخته بود

روزی به عشوه روبه روی آیینه نشست

گفت : دیگر چه میل می کنی بانوی بی نیاز

لطفن لخت شوید که رویای شب ِ پیش

کهربای نیش ازلب ِ گم راه ِ خواب ناگاه جهاند

من بی آن که گزیده شوم گور ِ خود دیدم

در باغ ِ بی بلوای یار ِ همۀ دوران ِ کودکی

اما ماری بر آن پیچیده بود

انگار بچیند  بادام  ِ سبز

مقابل ِ خورشید ِ صبح  تا مشتی از آن برشته کند

آماده برای هماغوشی با ازدحام ِ روز

شکلی مشابه با سکس ، نه

 مسکین داروی فراموشی ، آسپیرین

برای سلاخی ی ثانیه های بی در و پیکر

همین  ساعت ِ مچی که از مچ من جدا افتاده

روی میز نیز

تیز تیز زمان را می بلعد

پوست می کند چون بادام  ِ کوهی

جنون ِ بی بازگشت جوانی ما را

تا به سلامتی

نوش ِ شرابی دیگر

نسیمی نو آمده تر کند

سردت نیست ؟

نمی خواهی بهتر مشاهده کنی

نمی خوانی از این کتاب که باید بسته شود

نمی دانی چه برفی روی موهات شکوفه کرده است

حالا وقت ِ بر گشتن است

آوازی دیگر

 با هم این بار

بلندتر بخوانیم .

 

مهدی رودسری

2012-12-03