سیخ نگام کرد به او پیچیدم
ذغال حسود بود سرخ شد کبابم کرد
میان زندان ِ نان رهایم کرد
کسی که ناز داشت ناخن هاش لاکِ سیاه داشت
در یک دست کارد و دستِ دیگرش چنگال داشت
تکه تکه برید مرا و تکه ایی برداشت
ماتیک ِ بنفش داشت
چون بی گناهان مرواریدهای خوش تراش داشت
آن سوی بنفشه ها بودند
جوید مرا با لذتِ تمام تا جوینده شدم
قلپی قورتم داد
تکه های دیگر هم … هم هم
شدم این که می دانی
آن نگاه که نمی دانم
هست یا آتش بود
بگذریم .
مهدی رودسری
2013-03-05