بایگانیِ مارس, 2013

آمده بودم بمانم

منتشرشده: مارس 12, 2013 در Uncategorized

 

 

آمده بودم  بمانم

از کنار راه پله گذشتم

وارد آشپزخانه شدم

نگاهی به چراغ گاز انداختم

میز میز بود

صندلی ها خاکستری وبی اعتنا به نگاه ها

پاهای باریک فلزیشان را

زیر میز پنهان کرده بودند

هیجان زده بودم

مثل همیشه عجله داشتم

از کارپردر آمد گفتم

پیش خرید خانه بزرگتر

از نرخ وام های جدید

حرف به میان حرف آمد

چند دست لباس مرتب

سفر به ایران

تهیه بلیت از ارزانترین آژانس

خرید عینک طبی را

فراموش نکردم

 

حرفها تمامی نداشت

 شب  کوتاه بود

 صدای خرناس فن دلنواز

 

 صبح  شاید هم خیلی زودتر

 همان نیمه های شب رفته بود

وقتی خواب بودم

 

من خسته از هماغوشی

 خیره به سقف

 تا لنگ ظهر فکر می کردم

چرا حقوق بیکاری  ائی آی

به حساب نریخته است.

 

هنگامه کسرائی 

2013-04-12

 

 

 

 

 

 

من وسواس دارم

خونوسواس  دارم

دست هایم را باید مرتب بشویم  

اگر تمیز نشدند یک بار دیگر

تمیز تر می شویم

بازهم بار دیگر

اگر تمیز نشوند

زیر ناخن ها را می شویم 

 فراموش نکنم تا آرنج ها را بشویم

تا ران   زانو 

مچ پا  مچ پا

یک پای دیگر که بردارم

 بالا  پریده ام 

از این خواب لعنتی  پرید ه ام

 کابوسی که سر ندارد

بالاتر از این کره خاکی آیا جایی هم وجود دارد

که با خون و درد

دوار نگرفته باشد  و دور خود نگردد تا ابد.

باید بگردم.

 

هنگامه کسرائی

2013-03-08

 

نباید نا امید شد

یه چک بغل گوش

نشد؟ نه؟

مشت و لگد

ناخوناشو می کشی می زنی تا

خون بالا بیاره نشد؟

یه جو همت ِ والا

یه سر دیگه توحلقۀ دار

آخر شب  تموم می شه

تمومم  که نشد خیالی نیست

تا لنگ ظهر خواب

نماز قضا

غسل جنابت قضا

منطورم جنایت نیست

 

جناب ما هم که جناب نبود باشه

اونم عالمه خودشو داره

 

بچه مجاهدا و کمونیست ِ روزنامه فروش

عالم دیگه ایی داشتند

 حالمو بهم نمی زدند

آخ  واخ هاشون زیر هشت، آخ  دیوونه ام

که دارم اعتراف می کنم.

 

همیشه با قمه و دو دور تسبیح

خستگی از تن در می کنم

شب که از راه  برسه

سپید نباشه خیالی نیست

 یه بطری دوای فراموشی

چسب دهن

 فردا شبم شب خداست

 

هنگامه کسرائی

2013-03-08