دراُرژانسم
یکی مجروح ست رگ زده
یکی زندانی ست کله به میله ها کوبیده
و ویلچرها بیدارند/ پاهای بی تابند
من خواب نیستم / بیدارهم نیستم
مسمومم / مسمومم
در انتهای بیمارستان / تیمارستان
باغ ِبی حوصله ها ست
یکی گل زیاد کاشته
یکی باران زیاد باریده
من باغبان نیستم
مسمومم / مسمومم
شعری مدام آوار می شود
ثابت قدم باش که فاصلۀ دومقصد را سکوت نمی بلعد / یا می بلعد
من شاعر نیستم
مسمومم / مسمومم
شماره ام را فریاد می زنند
باید برخاست
کاش سایبانی در راهی
خودم آتشم / و سیگاری
حرفهای کبریتی
دیگر مهم نیست.
مهدی رودسری
2011-07-27