مصاحب
من آن کسی هستم که تماس گرفته ام
ایمیلهای خیسم شاهدند
در فونت های مختلفش چند پیراهن غرق شده اند
من چند بارتا دستشویی عق زده ام
تا انگشتهام پرده های کیبورد را بنوازند
ساز را که کوک نمی شد سرانجام راضی کنند
که نرم و لطیف کلیدهاش را ببوسم
ونگذارم جز حروف بی مصوت وبی تشدید
که مثل همین خیابان خوابیده در مه
شوق راهپیمایی را
کشیدن سیگاری را
موچ می کشد
از نو دوباره بنویسم
پاک کنم و هی
دوباره اگر مجروح بودند به بیمارستانی ببرم
که زیر چشمم احداث کرده ام
همانجایی که کیسه اش را که وَق زده بود نبوسیدی
تا دچار خلجان روحی که افسردگی را دوست ندارد نشوم
و شدم البته مثل همین نت های رهایی
که تنهایی را
برای تو که جدایی
و باور کرده ام که چند وطن دوری
ارسال کنم
با احترام و هنوز دوستت دارم
لطفن ریپلایش کن
اردکهای وحشی ازمهاجرت باز گشته اند
و هارمونی صدایشان را پراکنده اند
به دیدنشان می روم
سیگاری هم می کشم
اما کامپیوترم را ترن آف نمی کنم
من شیفتۀ روشناییم
مایوسم نکن.
مهدی رودسری
2011-04-30