سفر(نوزده)
برای هانا
گرم از بعد از زمستان ِطولانی
عادی به نظر می رسد
خنکی سبزی از وسط آدمها ودرخت/عادی
خورشید ِبالای ابراخمو /عادی
عرق ِسبز/ عادی
زیر سایبان ِخنک
پیراهن کندیم/ پوشیده بودیم
بعضی ها گردنبند به گردن شبیه گردن بند
بعضی ها معشوق
بعضی بغض قورت داده
بعضی عاشق مثل بعضی وقتها که شوخی شوخی ازچشم چپت
راست چشمی پرتاب می کنی که آخ
شوخی شوخی عاشقانه بخندیم زیر جلکی
گرم به نظر می آد؟ نمی آد؟
نمی آی؟
قهوه
بریزم توش.
مهدی رودسری
2011-07-12