احمد ِ شاملو
همان سالی به دنیا آمد
که مادرم هم .
مادرم گفت: یه روز شاملو می شی
ملک الشعرا
اگه شبا زودتر بیای
مثه بچۀ آدم
صبح زودتر پاشی
سیگار بکش اما کم
روزی یه دانه دو دانه
چرا دوستات نمی خندند *
دو دستش را باز کرد بال ِکبوتر
پرواز کرد این قدر نمی خندند
این عکس را دارم
گفت : عرق نخور پشتکار نکش
گاهی به فکر ِ فقیر بیچاره ها باش
اگه می خوای شاملو بشی
آدم باش
سرت تو کار ِ خودت باشه
دندوناتو مسواک بزن مرتب
بذار از سفیدی بدرخشه .
اگه همۀ ملک الشعرا ها مثل ِ مادرم بودند
حالا شاعر می شدم
شاعر می شدم
می شدم .
* یک شاعر ِ امریکایی نامش متاسفانه یادم نیست
مهدی رودسری
2012-12-24